Лента постов канала شعر و ادب (@chaameghazal) https://t.me/chaameghazal اشعار اختصاصی از مجموعه ادبی چامه شعر و غزل @chaame تلفیق تک بیت و تصویر @chaameadmin تماس با ما ru https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 20 Aug 2025 19:50:08 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 20 Aug 2025 09:40:07 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Tue, 19 Aug 2025 19:50:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Tue, 19 Aug 2025 09:40:08 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Mon, 18 Aug 2025 19:50:11 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Mon, 18 Aug 2025 09:40:10 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sun, 17 Aug 2025 19:50:08 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sun, 17 Aug 2025 09:40:06 +0300
دوش از نظر خیال تو دامن‌کشان گذشت
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان ‌گذشت

تا پر فشانده‌ایم ز خود هم گذشته‌ایم
دنیا غم تو نیست که نتوان از آن گذشت

دارد غبار قافله‌ی ناامیدی‌ام
از پا نشستنی که ز عالم توان گذشت

برق و شرار محمل فرصت نمی‌کشد
عمری نداشتم که بگویم چه‌سان گذشت

تا غنچه دم زند ز شکفتن بهار رفت
تا ناله گل کند ز جرس کاروان گذشت

بیرون نتاخته‌ست ازین عرصه هیچ کس
واماندنی‌ست اینکه تو گویی فلان گذشت

ای معنی، آب شو که ز ننگ شعور خلق
انصاف نیز آب شد و از جهان گذشت

یک نقطه پل ز آبله‌ی پا کفایت است
زین بحر همچو موجِ ‌گهر می‌توان ‌گذشت

گر بگذری ز کشمکش چرخ، واصلی
محو نشانه است چو تیر از کمان‌ گذشت

واماندگی ز عافیتم بی‌نیاز کرد
بال آنقدر شکست که از آشیان‌ گذشت

طی شد بساط عمر به پای شکست رنگ
بر شمع یک بهار، گل زعفران ‌گذشت

دلدار رفت و من به وداعی نسوختم
یارب چه برق بر من آتش به جان گذشت؟

تمکین ‌کجا به سعی خرامت رضا دهد؟
کم نیست اینکه نام توام بر زبان ‌گذشت

بیدل چه مشکل است ز دنیا گذشتنم
یک ناله داشتم‌ که ز هفت آسمان‌ گذشت

#بیدل_دهلوی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 16 Aug 2025 19:50:06 +0300
هرچه  می در جان این جام سفالی ریخته
عشق، این ساقی مست لا ابالی ریخته

هرچه می‌نوشیم از روز ازل پُر مانده است
هفت اقیانوس در این جام خالی ریخته

می‌توان هردو جهان را دید ازچشمان تو
آن قدر در جام جان تو زلالی ریخته

ماه یک چشم تو و خورشید چشم دیگرت
عشق طرح چشم‌هایت را چه عالی ریخته!

حیرت اندر حیرت اندر حیرت اندر حیرت است
کی رسیده عشق در چشم تو کالی ریخته؟

باز فنجان دلم افتاد از دستان تو
تکه تکه تکه‌هایش روی قالی ریخته

دود دنیا را گرفته باز انگاری کسی
هیزم تر توی خورشید زغالی ریخته

#جلیل_صفربیگی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 16 Aug 2025 13:44:06 +0300
یک پنجره گلدان فراموش شده
یک خاطره انسان فراموش شده

در خانه جماعتی پی معجزه‌ها
بر طاقچه قرآن فراموش شده

#میلاد_عرفان‌پور
@chaameghazal 🌱
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 16 Aug 2025 09:40:06 +0300
حالیا مصلحتِ وقت در آن می‌بینم
که کشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم

جامِ مِی گیرم و از اهلِ ریا دور شَوَم
یعنی از اهلِ جهان پاکدلی بُگزینم

جز صُراحی و کتابم نَبُوَد یار و ندیم
تا حریفانِ دَغا را به جهان کم بینم

سر به آزادگی از خَلق برآرم چون سَرو
گر دهد دست که دامن ز جهان دَرچینم

بس که در خرقهٔ آلوده زدم لافِ صَلاح
شرمسار از رخِ ساقی و مِیِ رنگینم

سینهٔ تَنگِ من و بارِ غمِ او؟ هیهات!
مردِ این بارِ گران نیست دلِ مسکینم

من اگر رندِ خراباتم و گر زاهدِ شهر
این مَتاعم که همی‌بینی و کمتر زینم

بندهٔ آصفِ عهدم دلم از راه مَبَر
که اگر دَم زَنَم از چرخ بخواهد کینم

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند
که مکدّر شود آیینهٔ مهرآیینم
 
#حافظ
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Fri, 15 Aug 2025 19:50:11 +0300
نبودی مگر در مسیر بهاران، پرستو؟!
چرا سر در آورده‌ای از زمستان پرستو!

نگفتند اردیبهشت است حتماً بیایید؟!
چرا ناگهان شد هوا برگ‌ریزان پرستو!

شنیدم پذیرایی میزبانان چنین بود
که حتی ندادند آبی به مهمان، پرستو!

نمی‌فهمم این را که بر بال‌های بلندت
چگونه دویده است خار مغیلان، پرستو!

نگو بسته بودند بال تو و آسمان را
قفس‌سازها زیر شلّاق‌باران، پرستو!

مگر خانه‌های دمشقی ندارند ایوان
چرا آشیان کرده‌ای کنج ویران، پرستو!

نگو که چه کردند طاقت ندارم ندارم
ببینم تو را سرد و خاموش و بی‌جان، پرستو!

#اعظم_سعادتمند
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Fri, 15 Aug 2025 09:40:09 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Thu, 14 Aug 2025 19:50:14 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Thu, 14 Aug 2025 10:41:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 13 Aug 2025 19:50:13 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 13 Aug 2025 09:40:08 +0300
یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود

نور چون چشم ز پیشانی من می‌بارید
تا مرا قبلهٔ طاعت خم ابروی تو بود

از گهر بود اگر رشتهٔ من آبی داشت
پردهٔ لاغریم چربی پهلوی تو بود

آن که می‌برد مرا از خود و از راه کرم
باز می‌داد به خود هر نفسی، بوی تو بود

غمگساری که به رویم گه بیهوشی آب
می‌زد از راه مروت، عرق روی تو بود

تخم امید من آن روز برومندی داشت
که سویدای دلم خال لب جوی تو بود

همزبانی که غمی از دل من بر می‌داشت
در سراپردهٔ دل چشم سخنگوی تو بود

خال رخسار جهان بود سیه‌رویی من
دل سودازده آن روز که هندوی تو بود

دل کافر به تهیدستی رضوان می‌سوخت
روزگاری که بهشتم گل خودروی تو بود

بود بر خون گل آن روز شرف خاک مرا
که دل خون شده‌ام نافهٔ آهوی تو بود

پرده‌ای بود به چشم من گستاخ نگاه
هیکل شرم و حیایی که به بازوی تو بود

خار در پیرهن شبنم گل بود از رشک
تا مرا تکیه‌گه از خاک سر کوی تو بود

عشرت روی زمین بود سراسر از من
تا سرم در خم چوگان تو چون گوی تو بود

تا تو رفتی ز نظر، دیدهٔ من شد تاریک
صیقل دیدهٔ من آینه روی تو بود

دل یوسف هوس حلقهٔ زنجیر تو داشت
صائب آن روز که در سلسله موی تو بود

#صائب_تبریزی
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Tue, 12 Aug 2025 19:50:09 +0300
داغیم چون سپند مپرس از بیان ما
در سرمه بال می‌زند امشب فغان ما

عرض‌ِ کمال ما عرق‌آلود خجلت است
ابر است اگر بلند شود آسمان ما

ما را چو شمع باب‌ِ گداز آفریده‌اند
یعنی ز مغز نرم‌تر است استخوان ما

شبنم‌صفت ز بس که سبکبار می‌رویم
بوی گل است ناقه‌کش کاروان ما

چون شعله سر به عالم بالا نهاده‌ایم
خاشاک وهم نیست حریف عنان ما

شوخی نگاه ما نفروشد چو آینه
عمری‌ست تخته است ز حیرت دکان ما

پرواز ناله نیز به جایی نمی‌رسد
از بس بلند ساخته‌اند آشیان ما

رنگ شکسته آینەی بی‌خودی بس است
یارب زبان ما نشود ترجمان ما

جز داغ نیست مائدەی دستگاه عشق
آتش خورَد کسی‌ که شود میهمان ما

با آنکه ما اسیرِ کمند حوادثیم
عنقاست بی‌نشان به سراغ نشان ما

کو خامشی‌ که شانه‌کش مدعا شود
آشفته است‌ طرّەی وضع بیان ما

پیداست راز سینەی ما بیدل از زبان
یک پارەی دل است زبان در دهان ما

#بیدل_دهلوی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Tue, 12 Aug 2025 09:40:09 +0300
چه بود حاصل دنیا، اگر اراده نبود؟
اگر امید رسیدن میان جاده نبود؟

من و تو وارث بال پرنده ای هستیم
که جز در اوج فلک، هرگز ایستاده نبود

تمام عمر به دستش دخیل می بستیم
اگرچه طبق سندها امامزاده نبود

پدر که نان شبش را به عشق ما اندوخت
ولی دریغ که هنگام استفاده، نبود

بدون او شب اندوه را چه می کردیم؟
چراغ خانه اگر چهره‌اش گشاده نبود

چراغ خانه زنی بود بی گمان که خدا
میان سینه‌ی او جز صفا نهاده نبود!!

به ما اگر گرِهِ سخت زندگی وا شد
مگر به برکت این سفره های ساده نبود؟

زمانه سخت زمین زد سواره هایی را
که در معیّت‌شان لشکری پیاده نبود

من و تو عالِمِ عشقیم و بی‌گمان ما را
معلمی به جز آغوش خانواده نبود

#زهرا_شعبانی
@chaameghazal 🌱
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Mon, 11 Aug 2025 19:50:07 +0300
در من کسی باز یاد تو افتاد، امشب
بانگی تو را، از درونم صلا داد، امشب

من بی‌تو، امشب دلم شادمان نیست اینجا
بی‌من تو هر جا که هستی دلت شاد، امشب

چشم تو روشن که افروخت بعد از چه شب‌ها
یادت چراغی در این ظلمت آباد، امشب

دیوار ذهنم پر از سایه‌های گذشته است
افتاده بر یک دگر شاد و ناشاد، امشب

یک سایه از تو که گوید: «قرار ملاقات،
نزدیک آن بوتهٔ سبز شمشاد، امشب!»

یک سایه از من شتابان سوی سایهٔ تو
با هم مگر سایه‌ها راست میعاد امشب؟

با آنچه رفته است یاد تو یاد خوشی نیست
با این همه کاش، صبحی نمی‌زاد امشب

در ذهنم‌ ای چهره‌ات بهترین یادگاری!
زیبا‌ترین شعرم ارزانی‌ات باد امشب

#حسین_منزوی
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Mon, 11 Aug 2025 09:40:06 +0300
چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
تا درد عاشقی نچشد مرد، مرد نیست

آغاز عشق یک نظرش با حلاوت‌ست
انجامِ عشق جز غم و جز آه سرد نیست

عشق آتشی‌ست در دل و آبی‌ست در دو چشم
با هر که عشق جفت‌ست زین هر دو فرد نیست

شهدی‌ست با شرنگ و نشاطی‌ست با تَعَب
داروی دردناک‌‌ست آن را که درد نیست

آن کس که عشق بازد، جان بازد و جمال
بنمای عاشقی که چو من روش زرد نیست

#سنایی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sun, 10 Aug 2025 19:50:11 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sun, 10 Aug 2025 09:40:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 09 Aug 2025 19:50:09 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 09 Aug 2025 13:44:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 09 Aug 2025 09:40:06 +0300
همه جا خوان نعمت عشق است
عالمی لطف رحمت عشق است

هر چه در کائنات می‌بینی
نیک بنگر که حضرت عشق است

خدمت عاشقی اگر یابی
بندگی کن که خدمت عشق است

هر سخاوت که عاشقان دارند
همه از یُمن دولت عشق است

خوش خرابیم و این خرابی ما
اثری از مرمت عشق است

همت ما جز او نمی ‌جوید
این بلندی ز همت عشق است

نعمت‌الله را غنیمت دان
گر تو را ذوق نعمت عشق است

#شاه‌نعمت‌الله_ولی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Fri, 08 Aug 2025 19:50:05 +0300
هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتاده‌ام
چون امام سبحه بیرون از شمار افتاده‌ام

ریزم از وصف رخت گل را شرر در پیرُهن
آتش رشکم، به جان نوبهار افتاده‌ام

می‌فشانم بال و در بند رهایی نیستم
طایر شوقم به دام انتظار افتاده‌ام

کار و بار موج با بحر است، خودداری مجوی
در شکست خویشتن بی‌اختیار افتاده‌ام

سر به سر میناست اجزایم چو کوه اما هنوز
برنمی‌خیزم ز بس سنگین خمار افتاده‌ام

هر شکستِ استخوانم خنده‌ای دندان‌نماست
راز غم را بخیه‌ای بر روی کار افتاده‌ام

هم ز من طرز آشنای عشقبازان گشته‌ای
هم ز تو عاشق‌کشان را رازدار افتاده‌ام

تا ز مستی می‌زنی بر تربت اغیار گل
خویشتن را همچو آتش در مزار افتاده‌ام

یک جهان معنی تنومندست از پهلوی من
چون قلم هر چند در ظاهر نزار افتاده‌ام

جان به غم می‌بازم و می‌نالم از جور سپهر
وه که هم بدنقشم و هم بدقمار افتاده‌ام

کشتی بی‌ناخدایم، سرگذشت من مپرس
از شکست خویش بر دریاکنار افتاده‌ام

ناتوانی محوِ غم کرده‌ست اجزای مرا
در پرند ناله نقش زرنگار افتاده‌ام

رفته از خمیازه‌ام بر باد ناموس چمن
چاک اندر خرقهٔ صبح بهار افتاده‌ام

از روانی‌های طبعم تشنهٔ خون است دهر
آبم آب اما تو گویی خوشگوار افتاده‌ام

این جواب آن غزل غالب که صائب گفته است
«در نمود نقش‌ها بی‌اختیار افتاده‌ام»

#غالب_دهلوی
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Fri, 08 Aug 2025 09:40:05 +0300
دی به راهم دیدن و آن‌گاه نادیدن چه بود؟
روی گردانیدن و از راه گردیدن چه بود؟

گر نه در دل داشتی کز رشک گریم زار‌زار
پیش من رخ در رخ اغیار خندیدن چه بود؟

خواستی کز ساغر حسرت خورم خون جگر
ور نه در بزم رقیبان جرعه نوشیدن چه بود؟

من نمی‌دانم که این خشم تو را تقریب چیست
خود بگو آخر که بی تقریب رنجیدن چه بود؟

دوش در کویت به بیماری فکندم خویش را
تا نگویندم که شب تا روز نالیدن چه بود؟

خانه‌ی اغیار را پرسید و من مردم ز رشک
دوستان، پرسید زو کین خانه پرسیدن چه بود؟

بی مه رویش هلالی، زار گشتی عاقبت
با چنین نامهربانی مهر ورزیدن چه بود؟

#هلالی_جغتایی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Thu, 07 Aug 2025 19:50:06 +0300
بعد از سلام، عرض شود خدمت شما
ما نیز آدمیم بلانسبت شما

بانوی من! زیاد مزاحم نمی‌شوم
یک عمر داده است دلم زحمت شما

باور کنید باز همین چند لحظه پیش
با عشق، باز بود سر صحبت شما

اما! هنوز هم به دلم -این دل غریب-
سر می‌زند زنی به قد و قامت شما

انگار سال‌هاست که کوچیده‌ای و ما
بر دوش می‌کشیم غم غربت شما

ما درد خویش را به خدا هم نگفته‌ایم
تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما

من بیش از این مزاحم وقتت نمی‌شوم
بانو! خدا زیاد کند عزّت شما

#جلیل_صفربیگی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Thu, 07 Aug 2025 09:40:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 06 Aug 2025 19:50:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 06 Aug 2025 09:40:07 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Tue, 05 Aug 2025 19:50:09 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Tue, 05 Aug 2025 09:40:11 +0300
اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی
بازیچه ای است عشرت از رهگذار طفلی

شیرافکنان غم را در چشم خاک ریزد
بر هر طرف که تازد دامن سوار طفلی

در عالم مکافات هرباده را خماری است
تلخیّ زندگانی، باشد خمار طفلی

در برگریز پیری شد رخنه‌های آفت
هر خنده‌ای که کردیم در نوبهار طفلی

خطّی کشید بر خاک گردون کینه پرور
هر جلوه‌ای که کردیم در روزگار طفلی

شد از فشار گردون موی سفید و سرزد
شیری که خورده بودیم در روزگار طفلی

هر چند گرد پیری بر رخ نشست ما را
مشغول خاکبازی است دل بر قرار طفلی

شد عمر و خارخارش در دل هنوز باقی است
هر چند بوده ده روز صائب بهار طفلی

#صائب_تبریزی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Mon, 04 Aug 2025 19:50:06 +0300
چو عمر رفته تو کس را به هیچ کار نیایی
چو عمر نامده هم اعتماد را به نشایی

عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی
چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی

مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی
تو همچو عمر جوانی، برو نه اهل وفایی

دلم تو را و جهان را وداع کرد به عمری
که او به ترک سزا بود و تو به هجر سزایی

چو عمر نفس‌پرستان که بر محال گذشت آن
برفتی از سر غفلت نپرسمت که کجایی

تو را به سلسلهٔ صبر خواستم که ببندم
ولی تو شیفته چون عمر بیش بند نپایی

ز دست عمر سبک پای سرگران به تو نالم
که عمر من ز تو آموخت این گریخته پایی

تو هم‌چو روزی بسیار نارسیده بهی ز آن
که عمر کاهی اگرچه نشاط دل بفزایی

مرا ز تو همه عمر است ماتم همه روزه
که همچو عید به سالی دوبار روی نمایی

چو عمر رفته به محنت که غم فزاید یادش
به یاد نارمت ایرا که یادگار بلایی

چو روز فرقت یاران که نشمرند ز عمرش
ز عمر نشمرم آن ساعتی که پیش من آیی

ز خوان وصل تو کردم خلال و دست بشستم
به آب دیده ز عشقت که زهر عمر گزایی

مرا به سال مزن طعنه گر کهن شده سروم
که تو به تازگی عمر همچو گل به نوایی

تویی که نقب زنی در سرای عمر و به آخر
نه نقد وقت بری کیسهٔ حیات ربایی

چنان که از دیت* خون بوَد حیات دوباره
دوباره عمر شمارم که یابم از تو جدایی

من از غم تو و از عمر سیر گشتم ازیرا
چو غم نتیجهٔ عمری چو عمر دام بلایی

به عمرم از تو چه اندوختم جزین زر چهره
به زر مرا چه فریبی که کیمیای جفایی

برو که تشنهٔ دیرینه‌ای به خون من آری
نپرسم از تو که چون عمر زود سیر چرایی

تنم ببندی و کارم به عمرها نگشایی
که کم عیاری اگرچه چو عمر بیش بهایی

#خاقانی
*: دیه
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Mon, 04 Aug 2025 09:40:09 +0300
این جام دل ماست که بند است به مویی
ماییم و غم عشق چه سنگی! چه سبویی!

ای کاش امیدی به خوشی‌های جهان بود
ای سکّۀ اقبال! دریغا که دورویی

پنهان مکن ای دوست! مگر عشق گناه است؟
پیداست تو هم خسته ازین رازِ مگویی

تا دست تو را پاک بگیریم، گرفتیم
هنگام وصال از عرق شرم، وضویی

من اهل طرب نیستم، اما چه بگویم؟
تَر می‌کنم این‌بار به عشق تو گلویی

#حسین_دهلوی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sun, 03 Aug 2025 19:50:14 +0300
ماهی رود و من همه شب خواب ندانم
وه این چه حیات است که من می‌گذرانم

گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»
من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟

یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن
تا قصه اندوه توام پیش تو خوانم

بوده‌ست گمانم که ز دستت نبرم جان
جاوید بزی تو که یقین گشت گمانم

پرسی که بگو حال خود، ای دوست، چه پرسی؟
آن به که من این قصه به گوشت نرسانم

نی ز آن منی تو، چه برم رشک ز اغیار
بیهوده مگس از شکرستان که رانم؟

تا چند دهی درد سر، ای اهل نصیحت
من خود ز دل سوخته خویش به جانم

زان گونه که ماندی تو درین سینه، هم اکنون
مانی تو درین سینه و من بنده نمانم

گویند که «خسرو، تو شدی خاک به کویش»
ناچار چو رفتن به درش می نتوانم

#امیرخسرو_دهلوی
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sun, 03 Aug 2025 09:40:07 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 02 Aug 2025 19:50:05 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 02 Aug 2025 13:44:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 02 Aug 2025 09:40:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Fri, 01 Aug 2025 19:50:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Fri, 01 Aug 2025 09:40:10 +0300
شراب و عیش نهان چیست؟ کارِ بی‌بنیاد
زدیم بر صفِ رندان و هر چه بادا باد

گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد

ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد

قدح به شرطِ ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسهٔ سرِ جمشید و بهمن است و قباد

که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند؟
که واقف است که چون رفت تخت جم، بر باد؟

ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز می‌بینم
که لاله می‌دمد از خونِ دیدهٔ فرهاد

مگر که لاله بدانست بی‌وفاییِ دهر
که تا بزاد و بِشُد، جامِ می ز کف نَنَهاد

بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد

نمی‌دهند اجازت مرا به سِیرِ سفر
نسیمِ بادِ مُصَلّا و آبِ رُکن آباد

قدح مگیر چو حافظ مگر به نالهٔ چنگ
که بسته‌اند بر ابریشمِ طرب دلِ شاد

#حافظ
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Thu, 31 Jul 2025 19:50:10 +0300
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشتهٔ سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنهٔ شناسنامه هایشان
درد می‌کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده ی سرودنم
درد می‌کند

انحنای روح من
شانه‌های خستهٔ غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنهٔ لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچهٔ دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می‌زند ورق
شعر تازهٔ مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

#قیصر_امین‌پور
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Thu, 31 Jul 2025 09:40:06 +0300
ای تشنه که افتاده‌ای از مرکب عالی
افتادی و شد خاک ز شأنت متعالی

ای کوه، عقیق است روان از جلواتت
یا خون شریفت زده بیرون ز زلالی

ای کوه بلورین چه عرق می‌کنی امروز؟
بگذار عرق را تو به هر جام سفالی

بر نِی زده‌ای تکیه، عجب حال غریبی
کِی تکیه کند کوه به هر لاغر خالی

ای محترم مکّه چه سرخ است ره تو
خون است به زیر قدمت یا گل قالی؟

حکم است سنان از همه جای تو ببوسد
راضی نشود خولی از آن وجه به خالی

سنگ از دهنت ساخت وضو، تیر ز سینه
این حکم شریح است به ترتیب و توالی

ای حاجب تو شمر و عنان دار تو اخنس
الحق که در این معرکه در اوج جلالی

#محمد_سهرابی
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 30 Jul 2025 19:50:09 +0300
منع خویش از گریه و زاری نمی‌آید ز من
طفل اشکم* خویشتن‌داری نمی‌آید ز من

با گل و خار جهان یک‌رنگم از روشندلی
صبح سیمینم سیه‌کاری نمی‌آید ز من

آتشی بویی ز دلجویی نمی‌آید ز تو
چشمه‌ام کاری به جز زاری نمی‌آید ز من

ای دل رنجور از من چشم همدردی مدار
خستهٔ دردم، پرستاری نمی‌آید ز من

امشب از من نکتهٔ موزون چه می‌جویی رهی؟
شمع خاموشم گهرباری نمی‌آید ز من

#رهی_معیری
* اشک طفل هستم، اضافهٔ مقلوب
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 30 Jul 2025 09:40:10 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Tue, 29 Jul 2025 19:50:11 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Tue, 29 Jul 2025 09:40:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Mon, 28 Jul 2025 19:50:11 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Mon, 28 Jul 2025 09:40:11 +0300
جز به بوی تو مشام دل و جان عاطر نیست
خاطری کز تو فراغت طلبد خاطر نیست

سالکی را که دل از کف نبرد جذبۀ شوق
گرچه عمری به سلوک است ولی سائر نیست

دیده‌ای را که بُود جز به تو هر سو نظری
به خدا در نظر اهل نظر ناظر نیست

مرغ دل در قفس سینه که سینای تو نیست
گرچه دستان زمانست ولی ذاکر نیست

دل ارباب حضور و هوس حور و قصور
حاش لله که چنین همتشان قاصر نیست

هر که در دام تو افتاد بگردید خلاص
عشق را اول اگر هست ولی آخِر نیست

دل به معمورۀ حسن تو بود آبادان
گرچه از باده خرابست ولی بائر* نیست

مفتقر** را مگر از بند، تو آزاد کنی
بال و پر بسته چه پرواز کند؟ قادر نیست

#غروی_اصفهانی
*ویران
**محتاج
@chaameghazal 🌙
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sun, 27 Jul 2025 19:50:05 +0300
یک چشم زدن فرقت می تاب نداریم
تا شیشه به بالین نبود خواب نداریم

تا بوسهٔ چند از لب پیمانه نگیریم
چون شیشهٔ خالی به جگر آب نداریم

در روز حریفان دگر باده گسارند
ماییم که می در شب مهتاب نداریم

از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم

از نقش تو فانوس خیالی شده هر چشم
چون شمع عجب نیست اگر خواب نداریم

در دایرهٔ بی سببی نقطهٔ محویم
هرگز خبر از عالم اسباب نداریم

آیینهٔ ما گرد تعلّق نپذیرد
ما چشم به خاکستر سنجاب نداریم

گرگان به سمورند نهان تا به گریبان
ما بی‌دهنان طالع سنجاب نداریم

#صائب_تبريزی
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sun, 27 Jul 2025 09:40:06 +0300
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم

طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم؟

خود مدعی که نمرهٔ انصاف اوست صفر
در امتحانِ صبر، دهد نمره بیستم

گر آسمان وظیفهٔ شاعر نمی‌دهد
گو نام هم به خفیه بلیسد ز لیستم

سرباز مفت این همه درجا نمی‌زند
سرهنگ گو ببخش به فرمانِ ایستم

گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم؟

#شهریار
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 26 Jul 2025 19:50:06 +0300
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چندوقت است که هرشب به تو می‌اندیشم

به تو آری، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی، به همان باغ بلور

به همان سایه، همان وهم، همان تصویری
که سراغش ز غزل‌های خودم می‌گیری

به همان زل زدن از فاصلهٔ دور به هم
یعنی آن شیوهٔ فهماندن منظور به هم

به تبسّم، به تکلّم، به دلارایی تو
به خموشی، به تماشا، به شکیبایی تو

به نفس‌های تو در سایهٔ سنگین سکوت
به سخن‌های تو با لهجهٔ شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده‌است
اول اسم کسی ورد زبانم شده‌است

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است

یک‌نفر ساده، چنان ساده که از سادگی‌اش
می‌شود یک‌شبه پی برد به دلدادگی‌اش

آه ای خواب گران‌سنگ سبک‌بارشده
بر سر روح من افتاده و آوار شده

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک‌نفر مثل خودم تشنهٔ دیدار من است

یک نفر سبز، چنان سبز که از سرسبزیش
می‌توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

رعشه‌ای چندشب است آفت جانم شده‌است
اول اسم کسی ورد زبانم شده‌است

آی بی‌رنگ‌تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هرشبه تصویر تو نیست؟

اگر این حادثهٔ هرشبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه این‌قدر یکی‌ست؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه‌پوش
عاشقی جرم قشنگی‌ست به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده‌بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده‌بود

اینک از پشت دل آینه پیدا شده‌است
و تماشاگه این خیل تماشا شده‌است

آن الفبای دبستانی دل‌خواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبان‌گاه تویی

#بهروز_یاسمی
@chaameghazal 🪐
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 26 Jul 2025 13:44:06 +0300
در سوگ بهار خود کسی گریه نکرد
بر آخر کار خود کسی گریه نکرد

جز سنگ‌تراش پیر این آبادی
بر سنگ مزار خود کسی گریه نکرد

#میلاد_عرفان‌پور
@chaameghazal 🌱
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Sat, 26 Jul 2025 09:40:06 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Fri, 25 Jul 2025 19:50:10 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Fri, 25 Jul 2025 09:40:08 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Thu, 24 Jul 2025 19:50:12 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Thu, 24 Jul 2025 09:40:06 +0300
اف بر شما و ذات خبیث و پلیدتان
بر کوچک و بزرگ و سیاه و سپیدتان

هر روز، زجرتان برساند خدا و رنج
هر دم عزایتان و عزا باد عیدتان!

الحق که برگزیده شمایید موش‌ها!
ابلیس خوش فریفت و‌ خوش برگزیدتان

موسی کجا و ذات پلید شما کجا؟
فرعون عبدتان شده، هامان عبیدتان

ای قوم صدپدر، همه آلوده‌دامنید
نفرین به مادری که نزایید و **دتان!

ای بی‌رگان که خون هر آزاده را به جوش
آورده‌اید، لعن خدا بر وریدتان

در انتقام خون عزیزان که ریختید
باید به خاک و خون چو ذلیلان کشیدتان

چون بیرق حسینی عالم علم شود
رحمی نمی‌کنیم به شمر و یزیدتان!

#سجاد_سامانی
@chaameghazal ⛱️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 23 Jul 2025 19:50:05 +0300
بر ما ستم و خواری، ای طرفه پسر تا کی؟
وندر پی وصلت ما پوینده به سر تا کی؟

بر ما ستمی کرده، خون دل ما خورده
ما بر ستمت پرده میپوش و مدر، تا کی؟

امشب تو به زیبایی خود خانه بیارایی
فردا که برون آیی رفتی و دگر تا کی؟

عنبر به دلاویزی بر دامن مه ریزی
این بوالعجب انگیزی در دور قمر تا کی؟

ای بنده لبت را من، عاشق طلبت را من
شیرین رطبت را من میبین و مخور تا کی؟

چون هست شبستانت، پر غلغل مستانت
من بندهٔ دستانت، چون خاک به در تا کی؟

پیوسته به صد زاری، چون اوحدی از خواری
شب‌های چنین تاری، با آه سحر تا کی؟

#اوحدی
@chaameghazal ⛵️
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001054731063 Wed, 23 Jul 2025 10:41:06 +0300
زن جوان غزلی با ردیف «آمد» بود.
که بر صحیفهٔ تقدیر من مسوّد* بود

زنی که مثل غزل‌های عاشقانهٔ من
به حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود

مرا ز قید زمان و مکان رها می‌کرد
اگرچه خود به زمان و مکان مقیّد بود

به جلوه و جَذَبه در ضیافت غزلم
میان آمده و رفتگان سرآمد بود

زنی که آمدنش مثل «آ» یِ آمدنش
رهایی نفس از حبس‌های ممتد بود

به جملهٔ دل من مسنداليه «آن زن»
... و «است» رابطه و «باشکوه» مسند بود

میان جامهٔ عریانی از تکلّف خود
خلوص مُنتزع و خلسهٔ مجرد بود

زن جوان نه همین فرصت جوانی من
که از جوانی من رخصت مجدّد بود

دو چشم داشت - دو «سبز آبیِ» بلاتکلیف
که بر دوراهی «دریا چمن» مردّد بود



به خنده گفت: ولی هیچ خوب، مطلق نیست!
زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود.

#حسین_منزوی
* نوشته شده
@chaameghazal 🌱
Подробнее
]]>