Лента постов канала آنالی اکبری (@analiakbari) https://t.me/analiakbari داستان، یادداشت، موزیک، پودر پرواز، معجون جاودانگی و غیره ru https://linkbaza.com/catalog/-1001092775109 Sat, 09 Aug 2025 10:50:00 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001092775109 Sat, 02 Aug 2025 13:03:15 +0300
آقای جیم امروز ۴۲ ساله شده بود. حس می‌کرد سفیدی موهایش بیش از هر وقت دیگری توی چشم می‌زند و پشتش بیشتر از دیروز تیر می‌کشد. هفته قبل عدد ۱۷۳۱ را به شماره‌ای پیامک کرده بود تا برایش قوزبند طبی بفرستند. ۴۲ ساله بود و بیش از همیشه خود را از رویاهایش دور می‌دید. یواشکی از روی پیراهن دستی به شکمش کشید و دید خبری از سیکس پکی که در لیست اهدافش بود نیست. تک پکی معمولی و باد کرده زیر لباس داشت که دو ساعت دیگر با جوجه‌کباب زورچپانِ شیرینی تولد پرُتر اش می‌کرد.
انگشت‌های عرق‌کرده‌اش را در هم گره‌ کرد و با لبخندی ماسیده بر لب منتظر ماند تا شعرِ تولد تولد تولدت مبارکِ همکارانی که اسم کوچک بیشترشان را نمی‌دانست تمام شود و بتواند به افسردگیِ معمول روزهای تولدش بپردازد.
احمدی‌ها و میناوندها و صادقلوها کیک را جلویش گذاشتند و شروع کردند به معکوس شمردن اعداد. آقای جیم جایی بین شماره‌های ۲ و ۱ شمع‌ها را فوت کرد و تند تند شروع کرد به دست زدن و اعلام پایان مراسم.

همکارها کم‌کم پراکنده شدند. آقای جیم نگاهی ناامیدانه به جعبه کیف پول و جاسوئیچی چرمی انداخت و فکر کرد «یادش رفته. منو فراموش کرده.»
توی بالکن ایستاد، سیگاری روشن کرد و زل زد به خیابان شلوغ زیر پاهایش. آن روز بیش از هر شنبه دیگری احساس تنهایی می‌کرد. دود را قورت داد و لرزش گوشی را روی باسنش حس کرد. موبایل را از جیب بیرون آورد و یک‌باره جوان شد. حس کرد درد پشتش شفا یافته، شکمش تخت شده و موهایش در بهترین وضعیت خود است.

«چون از دستت ناراحتم دلیل نمی‌شه دلتنگت نباشم یا دوستت نداشته باشم. تولدت مبارک عوضی محبوبم.»

#آنالی_اکبری
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001092775109 Fri, 25 Jul 2025 22:32:12 +0300
Подробнее
]]>