از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او
ز افسانهٔ او شدیم افسانهٔ او

آوخ که ز پیمان و ز پیمانهٔ او
کس خانهٔ خود نداند از خانه او


#مولانا

ماه من امشب برآمد خوش خوشی
دلبرم از در درآمد خوش خوشی

در چنین شب این چنین ماه تمام
وه که خویم در خور آمد خوش خوشی


#شاه_نعمت_الله_ولی

یاقوت لب لعل تو مرجان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت

 قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تابوت همی بشنوم از رخنه تابوت


#شاطر_عباس_صبوحی

حال دل من شدید بد شد رفتی
رنگ رخ من پرید بد شد رفتی

رفتی و جدایی ات عذاب آور بود
جان برلب من رسید بد شد رفتی


#محمد_رائف

همه شب در غمِ آنم که چه زاید روزم
روزم آید چو ز درْ از غمِ شب در سوزم

همچو صبحم نه لب از خنده جدا لیک چو شب
تیرگی‌ها به دل غمزده می‌اندوزم


#نیما_یوشیج

ای عشق بیا به تلخ خویان خو بخش
ای پشت جهان به حسن چوپان رو بخش

از باغ جمال تو چه کم خواهد شد
زان سیب زنخدان، دو سه شفتالو بخش


#مـولانـا

در قوری صبح شادمانی دم کن
با نغمه‌ی عشق سینه را همدم کن 

این یک دم عمر را غنیمت بشمار
پر شور برقص و غصه‌ها را کم کن


#فرشته_تشکری

دوش، از شورِ عشق و جَذْبه‌ی شوق
هر طرف می‌شتافتم حیران

آخِرِ کار، شوقِ دیدارم
سوی دیر مغان کشید عِنان


#هاتف_اصفهاني

گفتم عشقت قرابت و خویش منست
غم نیست غم از دل بداندیش منست

گفتا بکمان و تیر خود می‌نازی
گستاخ مینداز گرو پیش منست


#مولانا

خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد
گرد آن خاکم که باد از کوی مه رویی برد

از هوا داری بجان جویم نسیم صبح را
تا سلامی از من بیدل به دلجویی برد


#سلمان_ساوجی

دیریست که چون هاله همه دور تو گردم
چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی

بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر
در آرزوی آن که بیابم به تو راهی


#شهریار

چندت گفتم که دیده بردوز ای دل
در راه بلا فتنه میاندوز ای دل

اکنون که شدی عاشق و بدروز ای دل
تن در ده و جان کن و جگر سوز ای دل


#ابوسعید_ابوالخیر

آیینه‌ اگر شکست بازنده نبود
بر چهره‌ی من به غیر از خنده نبود

از تیرکمان دیگری رد شد سنگ
سنگی که تو را شکست از بنده نبود


#مهناز_محمودی

صبا آورده بازم بوی میخک
صدای آب و آواز چکاوک

به دیدارم بیا با شعر تازه
بگردم دور شعرت مثل پیچک


#سلیم_نائینی

در کنج دلت اگر ندارم جایی
یک گوشه نشسته ای چه را می پایی

حالا که  بریده ای سر رشته ی مهر
بی رحم چرا به خواب من می آیی


#شهره_روشن

آن را که باشد درد دل کی رهزند باران گل
از عشق باشد او بحل کو را نشد که خردله

روزی مخنث بانگ زد گفتا که ای چوبان بد
آن بز عجب ما را گزد در من نظر کرد از گله


#مولانا

ای عشق مرا به حرف و منظور بگیر
از هرچه خطاست دست و دل دور بگیر

پا را بگذار بر سرم محض صفا
در چشم ترم چشم ترم سور بگیر


#فاطمه_انصاری

یک نفر در فکر تو جا مانده است
یک نفر هر شب به تاراج می‌رود

بعد تو انگار به این باور رسید
هر که می‌آید آخر می‌رود


#ملیکا_قناعت

تا بال و پرعمر به رنگ هوس است
از اوج سرازير شدن يک نفس است

آن لحظه كه بال زندگی می شكند
در چشم پرنده آسمان هم قفس است


#ایرج_زبردست

گفتم كه دلم هست به پيش تو گِرو
دل باز ده ،آغاز مكن قصهُ نو

افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف
گفتا كه دلت بجوی و بردار و برو


#شاطرعباس_صبوحی

هر کو به جهان غمخور زلف تو شود
دلتنگ تر از چنبر زلف تو شود

وآن دل به طمع غمخور زلف تو شود
دانی چه کند در سر زلف تو شود؟


#مجیرالدین_بیلقانی

به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من بادست

گدای کوی تو از هشت خلدمستغنیست
اسیر عشق تو از هر دوعالم آزادست


#حافظ

از درد دل خود به فغانم چه کنم؟
وز زندگی خویش به جانم چه کنم؟

صبرست مرا چاره و دانند همه
لیکن من بیچاره ندانم، چه کنم؟


#هلالی_جغتایی

بی چیزی من اگرچه پا بست مرا
غم نیست که تاب نیستی هست مرا

با بی سر و پائی ز قناعت دایم
سرمایه روزگار در دست مرا


#فرخی_یزدی

همه ی دار و ندار دل بی تاب منی
بی تو فردوس برین نیز جهنم بشود

دوستت دارم من نیست فقط روی زبان
طلب جان بکنی زود فراهم بشود


#کمال_جعفری_امامزاده

میان ابروت ای عشق این زمان گرهیست
که نیست لایق آن روی خوب از آن بازآ

مرا به جمله جهان کار کس نیاید خوش
که کارهای تو دیدم مناسب و همتا


#مولانا

زلف تو کمندیست همه حلقه و بند
خالی نبود ز حلقه و بند کمند

آن چاه بر آن سیم زنخدانت که کند؟
ور خود کندی مرا بدو در که فکند


#عنصری_بلخی

با خلق نکو بزی که زیور این است
در آینۀ جمال، جوهر این است

آن قطرۀ اشکی که بریزد بر خاک
بردار که گنج لعل و گوهر این است


#خلیل‌الله_خلیلی

پر سوختۀ شرار پرهیز توام
دیوانۀ چشم فتنه انگیز توام

گنجایش دیگری ندارد دل من
همچون قدح شراب لبریز توام


#شفیعی_کندکنی

دور از تو به تن مانده مرا جان ضعیفی
کان هم به لب از طالع ناساز نیاید

با تیر غمت، لب به شکایت نگشودم
از کشته‌ی شمشیر تو آواز نیاید...


#رهی_معیری

من تنگه دلم یا که جهان تنگ شده
تیره بصرم یا افق این رنگ شده ؟

گوش من بی حوصله بد میشنود
یا ساز طبیعت خشن آهنگ شده ؟


#فضل_الله_توکل

ای پیک صبا ! حال پریچهره‌ی ما چیست ؟
وی مرغ سلیمان ! خبر آخر ز سبا چیست ؟

بر خاک رهش ، سر بنهادیم ، ولیکن
سلطان خبرش نیست که احوال گدا چیست !


#خواجوی_کرمانی

از درون خویش این آوازها
منع کن تا کشف گردد رازها

ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز
چشم نرگس را ازین کرکس بدوز


#مولانا

جام می‌تعارف نمودند و دو دستم بند بود
بند زلف و دست‌های حضرت دلبند بود

چشم او آقا محمدخان قاجار و دلم
بی‌کس و درمانده مثل دودمان زند بود


#علی_صاحبکار

ای سیب سرخ گرچه نصیبم نمی شوی
با صدهزار جاذبه سیبم نمی شوی

اما هنوز دلخوشی ام می شود که تو
دور از دل همیشه غریبم نمی شوی


#احمد_پروين

ای تماشای رُخت ، داروی بیماری عشق !
خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست

گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست
که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست


#سیف_فرغانی

راحت و آرام اگر خواهی به گرد دل مگرد
دل که عمری این سر شوریده سرگردان اوست

قصه دیوانگی بشنو که او جان من است
آخر بیچارگی بنگر که غیری جان اوست


#سجاد_رشیدی_پور

در این دیدارهای گاه و بیگاه
تورا یک دم نمی‌بینم به دلخواه

نمی‌دانی دل مشتاقِ عاشق
نمی‌سازد به یک دیدار کوتاه؟!


#فریدون_مشیری

هرچه دلبسته دنیای دنی ، خام تری
هر چه دور از غم این خانه تو ارام تری

بی سبب نیست که عشاق همه مسرورند
گر تو قارون شوی از خاک تو ناکام تری...


#شاهنامه_فردوسی

به هر کجا برویم آخرش هنوز اسیریم
خیال کن قفسی را که بال داشته باشد

به گوش هیچکسی ناله های من نرسیده
چو مسجدی که اذانگوی لال داشته باشد


#حسین_زحمتکش

مرا دلیست خراب خراب در ره عشق
خراب کرده خراباتیی به یک بارش

بگو به عشق بیا گر فتاده می‌خواهی
چنان فتاد که خواهی بیا و بردارش


#مولانا

تب دوشین در آن بت چون اثر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد

برفتم دست و لب خایان که یارب
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد


#خاقانی