Лента постов канала ⸂⌜ ᎢᎪᎬKᎾᎾK's fanFIC📣^ (@Vkooki_Fic) https://t.me/Vkooki_Fic این چنل تنها برای اعلام آپ فیک ها و فیک های تمام شدست💜📣 لیست فیک های در حال آپ: #fic وانشات: #Oneshot تمام شده: #full رمز پارت ها: داخل گروه توییت از فیک ها: #TWT_fic گروه نظرات: [ https://t.me/joinchat/ABDAjVb2P9w1YmVk ] چنل اصلی: @V_Kooki ru https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Fri, 22 Aug 2025 21:03:08 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Fri, 22 Aug 2025 10:06:00 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Thu, 21 Aug 2025 18:39:17 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Wed, 20 Aug 2025 13:27:02 +0300
𝐓𝐡𝐞 𝐀𝐳𝐚𝐳𝐞𝐥 🎻🦢

این..این دیگه کدوم جهنمیه؟ چرا انقدر گناه کردن توش راحته؟
ساموئل داشت به این فکر می‌کرد که چقدر جای جیمین خالیه!
صد درصد اگر اینجا بود، هیچی نمی‌شنید؛ اما با دیدن منظره انقدر توبه می‌کرد تا مسیح ظهور کنه‌.



「 #Azazel  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Wed, 20 Aug 2025 13:10:18 +0300
𝐓𝐡𝐞 𝐀𝐳𝐚𝐳𝐞𝐥🦢

معنیش یکم وایب ازازل میده🔥

زهر در رگ‌هایم جریان دارد، سعی می‌کنم درمانش کنم
تو مذهبی هستی، زانو می‌زنی
اشک در چشمانت وقتی برای من التماس می‌کنی
بدنت می‌لرزد، وقتشه که حسش کنی

زهر در رگ‌هایم جریان دارد، سعی می‌کنم درمانش کنم
تو مذهبی هستی، زانو می‌زنی
اشک در چشمانت وقتی برای من التماس می‌کنی
بدنت می‌لرزد، وقتشه که حسش کنی

تمام چیزهایی که می‌خواستم بگم
حالا که تنها هستیم، دروغ نمی‌گم
قول می‌دم بهت اون حسی رو بدم
که همیشه آرزوشو داشتی
حالا که تنها هستیم، دروغ نمی‌گم

زهر در رگ‌هایم جریان دارد، سعی می‌کنم درمانش کنم
تو مذهبی هستی، زانو می‌زنی
اشک در چشمانت وقتی برای من التماس می‌کنی
بدنت می‌لرزد، وقتشه که حسش کنی

زهر در رگ‌هایم جریان دارد، سعی می‌کنم درمانش کنم
تو مذهبی هستی، زانو می‌زنی

زهر در رگ‌هایم جریان دارد، سعی می‌کنم درمانش کنم
تو مذهبی هستی، زانو می‌زنی
اشک در چشمانت وقتی برای من التماس می‌کنی
بدنت می‌لرزد، وقتشه که حسش کنی
「 #Azazel  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Wed, 20 Aug 2025 11:38:42 +0300
تاج خار نمادی از مسیحیت، بر پیشانی‌ و دستانش سنگینی می‌کند. خون از زخم‌هایش می‌چکد؛ اما چشم‌هایش تنها به یک چیز می‌نگرند.
بوسه‌ای از لب‌های آن غریبه با ظاهر شیطانی؛ بوسه‌ای که همچون دست‌های شفابخش عیسی، زخم‌هایش را شفا می‌دهد و در دلش آرامش می‌آفریند.

امشب ازازل نداریم

چون خالق دنیای ازازل درگیر یک اتفاق غیرمنتظره شده...🎻😐

بابت حمایت و نظرات قشنگتون بی‌نهایت ممنونم تلاش بر اینه که پارت بعد با بوسه و آغوش‌های مسیح و بنده‌اش توی سایه‌های تاریک کلیسا از دلتون در بیارم.😈🖤

البته اگر بنده مسیح عمرش رو نداده باشه به شما💔

#Azazel
#Monalisa
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 19 Aug 2025 17:11:47 +0300
بنا به دلایل شخصی، شوالیه‌ی گل‌ها امروز آپ نخواهد شد.
#TheKnight
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 19 Aug 2025 13:45:52 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 19 Aug 2025 13:42:36 +0300
␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞 🦋


_نمی‌خوام حتی یه‌بار دیگه، فقط یه‌بار دیگه، از نبودنت بشنوم! پس من رو با نقطه‌ضعفم نترسون. می‌گیری جئون؟

لب‌های خسته و بی‌گناه جونگکوک، در آرزوی تایید اما، مگر می‌توانست در مقابل برگ‌های سرنوشت، ایستادگی کند؟
اصلا او در کدامین فصل از زندگی ساعت‌ساز آغاز و چه زمان قصد به اتمام داشت؟
نمی‌دانست! اما حتی فکر به واژه‌ی "اتمام"، بغض را در نفس‌هایش، خون کرده بود!
پس مسیر تیله‌های پر شده و دردمندش را پایین انداخت.
پیشانی تب‌دار و نبض‌دارش را به سینه‌ی مرد بزرگ‌تر چسباند و همان‌طور که به ریتم نفس‌های سنگین تهیونگ گوش می‌سپرد، به حال دنیایش اشک رقصاند.
اما بیچاره گوش‌های خسته و گرفته‌ی برف‌زاد‌؛ او تمام عمر را در انتظار عشقی ابدین مانده و حال هیچ متوجه‌ی نجوای واژه‌ی نقطه‌ضعف، از لب‌های مردش نبود؟


سوداد وایب. 🥺❤️


「  #Saudade  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkoo
ki_fic ᭧g>
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 19 Aug 2025 13:39:14 +0300
␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞

_هی، ببینمت؛ باز تیله خیس کردی؟

لب‌های غمگین و اشک‌ بوسیده‌ی جونگکوک، محتاج به صحبت اما دگر نمی‌دانست؛ باید چه می‌گفت؟
مردِ بی‌رحمش به اسارت در عشق دگری اعتراف و او باید چه می‌گفت؟
ذهن درگیرش به کل ویران و حال جز مخروبه‌ای بهم‌ریخته‌، چیزی از او باقی نمانده بود.
پس در اطراف نگاه چرخاند.
او در کدامین نقطه از دنیا ایستاده و پیشانی تب‌دارش، برای چه تا آن اندازه درد داشت؟
آن بوم؛ بلندقد بم‌آوایش به راستی همراه با او در بوم مانده و تمام آن اتفاقات تکه‌ای از حقیقت بود؟
وای بر حال و روز‌ش؛ او به امید خیال و از یاد بردن کلامِ تهیونگ زنده و حال تمامش را، در بیداری شنیده بود؟



「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vk
ooki_fic ᭧</u>
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 23:02:02 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

_می‌تونم هر کسی که اسمش رو به زبون میاره، بکشم! دنیا رو بخاطرش بسوزونم، بچه آهوها رو سلاخی کنم و پرنده‌ها رو به سیخ بکشم، با زئوس بجنگم، تانوس رو شکست بدم و خورشید رو خاموش کنم... من بخاطرش هر کاری می‌کنم.


هنرمندی و ادیت‌های قشنگتون>>>

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 22:55:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

_تو نفس روحمی. روحم رو به سرفه ننداز کارآگاه!


می‌بوسم دست‌هاتون رو بابت ادیت‌های زیباتون.

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 22:49:35 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

She said:
"You think the devil has horns?
Well, so did I
But I was wrong
He's nice, polite, he'll catch you by surprise
A smile so bright, you'd never bat an eye"


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 22:25:40 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

به نقل از هیلرز
وقتی:
جونگکوک آروم مفاصل گردنش رو چرخوند، صدای ترکیدنشون به گوش رسید.


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 22:11:53 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

خبری از ترس نبود، فقط تمرکز!
تهیونگ و جونگکوک؛ پشت به پشت، بی‌کلام، مثل سایه، مثل ماشینی که از کار نمی‌ایسته.
ضربه‌های سریع، یکی پس از دیگری، بدون حرف و بدن‌هایی که زمین می‌خوردن.

به استایل‌هاشون دقت کنید.

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 22:07:21 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

مقابل نگاه شگفت‌زده مکانیک، کمربندش رو از حلقه بیرون آورد و با حوصله به دور مشتش پیچید. درست مثل یک مراسم خاص.

「 #HealMe ⁞ #Twt 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:50:26 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

زخم عمیق چاقوی رو بازوش هنوز هم خونریزی می‌کرد و باعث شده بود پیراهنش به بازوش بچسبه و جویبار کوچک و سرخ رنگی پشت دستش به چشم بخوره اما اهمیتی نداشت؛ حسش نمی‌کرد، درست مثل تمام زخم‌های قدیمیش و حتی زخم‌هایی که بعداً قرار بود تجربه کنه چون خاصیت زخم‌ها همین بود. وجود نداشتن تا اذیتت کنن بلکه هدف اصلی از وجود و حضورشون این بود که بی‌حست کنن، خالی از هر احساسی.

「 #HealMe ⁞ #Twt 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:46:49 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

_می‌دونی؟ زندگیم هیچ چیز خاصی نبود. قبل از تو فقط می‌گذشت تا وقتی با اون چشم‌های همیشه خسته‌ت، بهم نگاه کردی و گفتی بمون کنارم. الان دیگه نمی‌ذارم از دستم بری.

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:43:17 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

_درد؟ درد یعنی هنوز زنده‌ای. یعنی هنوز تموم نشده. یعنی هنوز تموم نشدی!

「 #HealMe ⁞ #Twt 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:41:51 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

"یه روز بهم گفتن خشونت آخرین راهه و لعنت به اون روز! تو خیابون‌های این شهر، خشونت همیشه اولین راهه..."
مرد بزرگ‌تر گفت و جونگکوک در حالی‌که برای ضربه و ضربه‌های بعدی آماده بود، جواب داد:
"وقتی قانون خوابیده، مشت باید بیدار باشه. اونقدری که تو عمرم مشت زدم؛ کسی رو بغل نکردم اما اگه این مشت‌ها قراره تو رو زنده نگه داره، به اندازه هزارتای دیگه‌ش جون دارم!"

نفس‌هاشون سنگین شده و عرق ریخته بودن اما هنوز وایساده بودن، کمر به کمر. زمین اطرافشون پر شده بود از بدن، یکی ناله می‌کرد و دیگری می‌خواست سینه‌خیز فرار کنه.

"حالت خوبه؟"
کارآگاه پرسید.
"آره فقط شاید یکی از دنده‌هام ترکیده باشه!"
"هی، جدی می‌پرسم... حالت خوبه؟"
"تا وقتی تو خوبی، منم هستم کارآگاه!"

「 #HealMe ⁞ #Twt 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:33:47 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

کارآگاه بلند پرسید:
"خوبی؟"
"خوبم و الان یه نفر کمتر نفس می‌کشه."
پوزخند زد:
"کارآگاه، من وقتی مشت می‌خورم تازه راه می‌افتم!‌"
تهیونگ نفس‌نفس زد:
"ده تا دیگه، شاید؟"
جونگکوک با حرص خندید:
"دندونم یکم درد می‌کنه اما آره!"
زمین اطرافشون پر ناله بود.

تهیونگ به جونگکوک گفت مراقب باشه اما نمی‌دونست باید به اون‌ها می‌گفت که در مقابل جونگکوک مراقب خودشون باشن!

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:29:48 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

به تهیونگ نگاه و با خودش فکر کرد:
«خسته‌ست؛ بیشتر از من، بیشتر از هر کسی ولی وایساده. اون پوزخند لعنتیشو هنوز داره و می‌دونم هر بار پوزخند می‌زنه یعنی هنوز نمردم پس بجنگ.»

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:27:08 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

سی مرد دورشون، پخش شده بودن.
سی مرد، به دورشون نیم‌دایره بسته بودن.‌
تهیونگ آهسته گفت:
"هیچ‌کس قرار نیست سالم از این پُل رد بشه."

جونگکوک لبخند زد:
"جز ما دوتا."

وسط جهنم بودن اما هنوز استوار.

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:21:10 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

مشت‌ها محکم‌تر و گره شدن
پاها قدرت گرفتن
گوش‌ها هوشیار
چشم‌ها بینا و مغزها به کار افتادن.

تهیونگ نگاه کوتاهی به جونگکوک انداخت و جونگکوک آروم مفاصل گردنش رو چرخوند، صدای ترکیدنشون به گوش رسید. دست‌هاشون رو مشت کرده و بند انگشت‌هاشون سفید شده بودن.

یک قدم عقب اومدن
کمر به کمر
نفس‌هاشون یکی شد.

⚠️ Power Couple ⚠️

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:14:48 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

کارآگاه دست‌هاش رو بالا آورد، آماده مشت زدن بود و مکانیک می‌تونست اعتراف کنه که کمی کنجکاو دیدن ادامه ماجراست – البته اگه به آسیب دیدن مردش ختم نمی‌شد – چون تا حالا تهیونگ رو در حال مبارزه ندیده بود و با اینکه چند باری تو باشگاه با هم به رینگ رفته و تمرین کرده بودن اما افسانه و داستان‌های زیادی راجع‌به مهارت‌های مبارزه‌ش شنیده بود و بدش نمی‌اومد اگه از نزدیک شاهدش می‌بود.

حتی به یاد داشت که تازه‌کار در توصیف قدرت‌های مبارزه تهیونگ گفته بود:
«یه چیزی تو مشت‌هاشه که مثل صخره‌ست!»


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 21:07:47 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

تمام عمرش مرده‌ها رو تشریح کرده و جسدهایی رو به چشم دیده بود که می‌تونستن کابوس ده سال یک آدم عادی رو تأمین کنن و با این حال، بزرگ‌ترین هراسش «زنده‌ها» بودن چون این زنده‌ها بودن که درد رو حس می‌کردن و این زنده‌ها بودن که جز از طریق بلایای غیرطبیعی، قادر به دور زدن زندگی و فرار از رنج‌هاشون نبودن.
سعی کرد لبخند بزنه اگرچه لبخند روی صورتش زار میزد و با صدای بی‌صدایی التماسش می‌کرد که رهاش کنه و دست از سرش برداره.
چند سال شده بود؟ چند سال بود که اون لبخند بزرگ و احمقانه روی صورتش بود و از لب‌هاش دل نمی‌کند؟ این نفرین از کِی شروع شده بود؟ نقطه شروع رو به یاد نداشت و امیدی به پایان هم نداشت.
پاهاش رو به دنبال خودش کشید و تظاهر کرد گناهانش رو نمی‌بینه که شونه به شونه‌ش و کنارش راه میان و اون‌هایی که هنوز نتونستن بهش برسن، پشت سرشن! رهایی در کار نبود؛ مهم نبود چقدر سریع باشی، اون سایه‌های لعنتی دنبالت می‌اومدن و خفتت می‌کردن.
«فرار بی‌فایده‌ست، گناهانت در نهایت رسوات می‌کنن.»

زمزمه‌ای که بی‌وقفه تو ذهنش تکرار می‌شد.

「 #HealMe ⁞ #Twt 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 18 Aug 2025 20:55:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

که رنج سنجاق شده بود به سینه آدمی و آدمیزاد بودن چقدر سخت بود وقتی دلت می‌خواست هر چیزی باشی به جز این حیوان ناطق دوپای ابله و نادون.
و انسان بودن چقدر سخت بود وقتی آرزو می‌کردی حیوانی باشی چهارپا؛ پروانه، آهو، پرنده و حتی کِرم.

「 #HealMe ⁞ #Twt 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 17 Aug 2025 14:28:03 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 17 Aug 2025 14:02:01 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 17 Aug 2025 13:48:01 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 17 Aug 2025 13:38:01 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 17 Aug 2025 10:15:40 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Wed, 13 Aug 2025 01:24:01 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Wed, 13 Aug 2025 01:14:57 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 14:09:51 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 11:16:13 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 01:02:35 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

–خیلی عوضی هستی...
–عوضی موردعلاقه تو!


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 00:47:13 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

_دلم برات تنگ شده کارآگاه.
_ما دیشب کنار هم خوابیدیم و تو دلت برام تنگ شده؟
_من همیشه دلم برات تنگ می‌شه نفسِ روحم!


تهیونگ محو زیباییش شده بود.
هیچوقت قرار نبود از پرستش خدای زیباش خسته بشه. خدایی که اومده بود تا دین و ایمانش رو بدزده و به اسم خودش بزنه.

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 00:37:02 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

میخک کارآگاه کیم و هیلرز!


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 00:31:23 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

_اگه غم اومد که شکارم کنه... می‌تونی جلوش رو بگیری؟
_شاید نتونم جلوش رو بگیرم اما می‌تونم چندتایی زخم کاری بهش بزنم!
_به جاش از من محافظت کن، از من و قلب زخمیم...


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 00:27:02 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

00:10
قبل از اینکه مجالی برای بیرون روندن دود داشته باشه، لب‌های جونگکوک چفت لب‌هاش شد و نفس و قلب و دود سیگارش رو همزمان با هم بلعید!


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 00:21:02 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

00:14
He’s nice, polite, he’ll catch you by surprise!

_گاهی برای زنده موندن لازمه که بد و عوضی و بی‌رحم باشی و ضربه‌هایی رو بزنی که از نظر بقیه منصفانه نیست. می‌دونی چرا؟ چون هیچکدوم از اون عوضی‌ها به جات زندگی نکردن و نمی‌دونن چقدر سخت بوده که خودت رو زنده نگه داری وقتی هر چی و هر کی که دورت بوده، می‌خواسته زمینت بزنه!

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 00:11:02 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

بوسه می‌زنم به دست‌های هنرمندتون!
این ادیت واقعاً کل اتفاقات و خاطرات تا به اینجا رو مرور و زنده می‌کنه.


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 12 Aug 2025 00:04:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

یادگاری‌هاتون از پارت ۱۷
خیلی عزیز و ارزشمندید.


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 11 Aug 2025 23:58:17 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

و صدای زیبای شما.

「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 11 Aug 2025 21:07:31 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ☆

_تهیونگ، چیزی فراتر از هر تصوریه که از عشق و زیبایی تو ذهنم داشتم و حتی نمی‌دونم این مرد رو در عوض چی تو زندگیم دریافت کردم!
منظورم اینه که منو ببین... مردی مثل من چقدر باید خوش‌شانس باشه که توسط مردی مثل اون، دوست داشته بشه؟
هر لحظه از روز جوری دلتنگش می‌شم انگار از اولین روز عمرم باهاش زندگی کردم و قرن‌هاست ندیدمش حتی اگه از آخرین دیدارمون چند ساعت گذشته باشه.
هر بار می‌بوسمش با خودم فکر می‌کنم اون یه رویاست و چی می‌شه اگه ازش بیدار بشم؟ نمی‌خوام ازش بیدار می‌شم، هیچوقت و هرگز...


「 #HealMe ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 10 Aug 2025 14:18:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 🔜 Part 22

"پشت سرم بمون؛ به کسی حمله نکن و فقط اگه بهت حمله کردن، از خودت دفاع کن."
تهیونگ بدون اینکه به سمتش برگرده، گفت.
"دیوونه شدی؟ دهنشون سرویسه."
جونگکوک با خشم گفت و کتش رو بیرون آورد، اون رو از پنجره تو ماشین پرت و زمزمه کرد:
"تازه شستمش! چرم اگه زیاد شسته بشه، خراب می‌شه."
"جدی هستی جئون؟ خیلی ممنونم بابت دستور شست‌وشوی چرم وسط جنگ!"

جونگکوک شاید علاقه‌ای نداشت که تمام دوست‌های تهیونگ رو بشناسه اما قطعاً دشمنانش، دشمنش محسوب می‌شدن و چه بخت شومی داشتن که تصمیم گرفته بودن با کیم تهیونگ و جئون جونگکوک در بیفتن.

「 #HealMe ⁞ #Spoil 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 10 Aug 2025 13:52:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 🔜 Part 22

"اوضاع خوب نیست..."
کارآگاه زیر لب زمزمه و سرعت ماشین رو کم کرد. جونگکوک دید که دست مرد به سمت کمرش رفت، جایی که اسلحه‌ش نشسته بود و بعد برگشت بهش نگاه کرد:
"فکر کنم تو دردسر افتادیم!"
"چه خبره؟ اونا کی‌ان تهیونگ؟"
"قاتل‌های احتمالیم؟ البته از اونجایی که باهمیم، شاید باید بگم قاتل‌های احتمالیمون."
و در حالی‌که گردنش رو چند باری به چپ و راست چرخوند، پیاده شد.
"پیاده نشو جونگکوک!"
"دیوونه شدی عوضی؟"
جونگکوک فریاد زد و از ماشین پیاده شد:
"می‌دونی چند نفرن؟"
"می‌دونستم گوش نمیدی! چه انتظاری داشتم؟"

「 #HealMe ⁞ #Spoil 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 10 Aug 2025 13:38:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 🔜 Part 21

وارد راهرویی شد که نمی‌تونست تشخیص بده سبز بودن دیوار و سرامیک‌هاش بخاطر رنگ طبیعیشونه یا از شدت کثیف بودن!
شیارهای بین سرامیک‌ها رو می‌دید که با چیزهایی که بی‌شباهت به زغال سنگ نبود، پُر شده و مطمئن بود چند سالیه که هیچ قطره آبی روی اون زمین ریخته نشده اما ادرار و الکل و خون به احتمال زیاد، چرا.
مهتابی‌هایی که یکی در میون سوخته و سالم بودن، دائم در حال چشمک‌زدن و کشیدن نفس‌های آخرشون بودن و بنظر می‌رسید بعضی واحدها خالی و بعضی صاحب ساکنینی باشن که احتمالاً یا اون‌ها هم جنایتکار یا تو عرق و استفراغ و تعفن خودشون بخاطر مصرف زیاد مخدر یا الکل غرق و بی‌هوش بودن.

جهت آشنایی با لوکیشن و صحنه جُرم جدید.

「 #HealMe ⁞ #Spoil 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 10 Aug 2025 13:28:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 🔜 Part 21

بدون اینکه از ماشین پیاده بشه؛ فقط با بالا آوردن دست و کارت هویتش، اعلام حضور کرد و افسرهای پلیسی که سعی در کنترل و مهار جمعیت داشتن با احترام راه رو براش باز کردن.
مگه می‌شد کارآگاه کیم تهیونگ به جایی وارد بشه و مانعی سر راهش قرار بگیره؟

「 #HealMe ⁞ #Spoil 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Thu, 07 Aug 2025 16:24:32 +0300
𝐓𝐡𝐞 𝐀𝐳𝐚𝐳𝐞𝐥 🦇🩸

کسایی که ازازل رو تا پارت 28 کامل خوندن متوجه این عکس‌ها می‌شن...

ازازل فقط یه فیکشن نیست🔥😈

「 #Azazel  ⁞ #TwT 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Wed, 06 Aug 2025 20:33:34 +0300
𝐓𝐡𝐞 𝐀𝐳𝐚𝐳𝐞𝐥 🔜 Part 30

-ما مکمل همدیگه‌ایم...یک پیانیست و رقاص، مثل ویولن و آرشه بدون هم کارایی ندارن! رقصیدن بدون موسیقی دیگه هنر نیست، جنونه یونگیا.


「 #Azazel  ⁞ #spoil 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Tue, 05 Aug 2025 16:33:00 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Mon, 04 Aug 2025 21:13:27 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 03 Aug 2025 14:33:41 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 🔜 Part 21

_عصبانی هستی؟
_عصبانی‌ام!
_خوبه. خشم بهت قدرت میده اما از اون قدرت استفاده کن تا جون سالم به در ببری نه اینکه مثل یه احمق رفتار کنی.
_عصبانیتی که حس می‌کنم می‌تونه آسمون رو سوراخ کنه...
_کی تو این دنیا عصبانی نیست پسر؟ یکی به خاطر اینکه نتونسته بستنی شکلاتی بخوره، یکی به خاطر اینکه اتفاقی یه پروانه رو له کرده، یکی به خاطر اینکه به موقع قبضش رو پرداخت نکرده و یکی به خاطر اینکه مجبور شده یه هفته تو خیابون بخوابه و غذای سگ و گربه‌ها رو ازشون بدزده تا بتونه زنده بمونه!

「 #HealMe ⁞ #Spoil 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 03 Aug 2025 13:31:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 🔜 Part 21

"دیر کردی کیم، تمام مدت جسد رو جابه‌جا نکردیم تا برسی و این زیبایی رو از دست ندی."
"زیبایی؟"
کارآگاه با تعجب چیزی که شنیده بود رو زمزمه کرد اما وقتی اتاقی که توش ایستاده بودن رو از نظر گذروند، تُن صداش ناخودآگاه فروکش کرد!
"این..."
جلو رفت و با دقت کلمه بزرگی که با خون روی دیوار نوشته شده بود رو از نظر گذروند.
"این چه زبونیه؟"

ملحفه‌ای که روی جسد کشیده شده بود رو کنار زد که باعث شد چشم‌های تهیونگ برق بزنه. جسدهای زیادی دیده بود، احتمالاً بیشتر از تمام وعده‌های غذاییش یا هر باری که بارون و خورشید رو دیده بود اما باید اعتراف می‌کرد این یکی واقعاً جدید بود.
کنار جسد روی زانوهاش خم شد و سعی کرد کشفش کنه اگرچه هیچ شباهتی به آدمی نداشت که زمانی زنده بوده و بیشتر شبیه یه مجسمه یا نقاشی بیش از حد واقعی به نظر می‌رسید.

「 #HealMe ⁞ #Spoil 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 03 Aug 2025 13:18:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 🔜 Part 20

_لعنتی... فقط یه نخ دیگه باقی مونده...
_نمی‌دونستی داره تمام می‌شه؟
_می‌دونستم اما برای خریدن یه پاکت سیگار باید خیلی به آینده امیدوار باشی! وقتی هوا تاریک می‌شه و سیگارم تموم؛ صبر می‌کنم تا صبح بشه، بعدش دوباره یه پاکت سیگار می‌خرم... اول صبر می‌کنم ببینم اونقدر زنده می‌مونم که یه پاکت سیگار رو تموم کنم یا نه.

چیزی نگفت و فقط تماشاش کرد.
تماشاش کرد و همون تماشا کردنش در حکم بوسیدنش بود! گرم و پُر از عشق و ترسِ از دست دادن.


「 #HealMe ⁞ #Spoil 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧g>
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 03 Aug 2025 13:08:01 +0300
␥ 𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐞, 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 🔜 Part 20

_واقعاً تا این حد دلت می‌خواد بگیریش؟
_کی؟
_شبح...
_معلومه که می‌خوام جونگکوک! باید بگیرمش، اینو به خودم و تمام آدم‌هایی که کشته شدن... مدیونم.
_اگه... اگه حقشون باشه، چی؟
_هیچ‌کس لایق این نیست که اینطوری بمیره، هیچ‌کس.
_شاید اونا باشن.
_نکنه تو چیزی می‌دونی که من نمی‌دونم؟

「 #HealMe ⁞ #Spoil 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sat, 02 Aug 2025 22:37:35 +0300
␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞 🦋


_هیونگ..._ این یه خوابه؟
_خواب؟

تهیونگ گیج و کوتاه تکرار کرد و انحنای لب‌هایش به لبخند درمانده‌ای بالا کشیده شد.
پس آنچه حدس زده حقیقت نه و تیله‌های ماه بوسیده‌ی دلبندش، همچنان در وهمِ شراب غرق بود!
اما حیف؛ پس آلاله‌ی نیلین‌برگ و مقدس‌تنش، پس از هشیاری عشق‌بازی با تنِ مبتلای مردش را از یاد می‌برد؟
نمی‌دانست! اما صادقانه؟ حال که فکر می‌کرد، آنچان هم اهمیت نداشت.
او می‌توانست به هوای یادآوری، دوباره و دوباره با گل‌دانه‌ی مروارید‌تنش، هم‌آغوش شود.


این ارسالی گرم و زیبا رو از دست ندید. ❤️‍🔥

「 #Saudade  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic</strong>
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sat, 02 Aug 2025 21:31:52 +0300
␥ 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐨𝐟 𝐅𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬🥀

دیگه تو به چشمهام نگاه نکن
هیچ‌وقت دیگه به چشمهام نگاه نکن
حتی اگه تو این دنیا روبه‌رو شدیم
راهتو بکش و برو...


「 #TheKnight  ⁞ #TwT 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sat, 02 Aug 2025 21:21:27 +0300
0:44 🪉
هنگام خوابِ شیرین، «لو» بود...
خرگوشکِ لمس‌ناشدنی، ظریف و شکننده.
هنگام لبخند، «الی» بود...
پری‌آهوی نرم، شیرین و چشیدنی.
و سپس هنگام قهر، «الیو» بود...
پروانه‌نازِ لب‌ورچیده، سرخ‌گونه و مهارناشدنی.
در آخر هنگام سوار بر اسب، «الیوت» بود...
سپیدقویِ مقدس، اغواگر و فریبنده.

🤍🐚🦢🪽


#TheKnight  ❘ #Music

@Vkook_i ༢࿔ུ
@vkooki_fic ༢࿔ུ
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sat, 02 Aug 2025 16:34:35 +0300
𝐓𝐡𝐞 𝐀𝐳𝐚𝐳𝐞𝐥 🖤


- پس جهنمت این شکلیه تهیونگ!

-ولی هنوزم تو هیچی از جهنم من نمی‌دونی.

- ولی هنوزم می‌گم که آتش جهنمت رو با جون و دل می‌خرم.

「 #Azazel  ⁞ #TwT 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Thu, 31 Jul 2025 16:14:53 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Wed, 30 Jul 2025 15:05:19 +0300
سلام لیلیث‌های من 🔥

امشب ازازل نداریم چون نویسنده‌اتون به تمرکز بیشتری برای پارت جدید نیاز داره
فکر کنم خوب بدونید که اینطور مواقع یه طوفان بزرگ در راهه پس خودتون رو برای هفته‌ دیگه، مخصوصا پارت ۳۰ آماده کنید.

#Monalisa
#Azazel
🧡🖤
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 27 Jul 2025 14:24:17 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 27 Jul 2025 14:12:16 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 27 Jul 2025 13:56:02 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 27 Jul 2025 13:39:40 +0300
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 27 Jul 2025 06:02:25 +0300
␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞 🦋

"ما"‌؛ آن واژه‌ی ساده و ناچیز به راستی میان نفس‌هایش چه معنایی یافته بود؟
دگر خود هم نمی‌دانست؛ اما از قطعیت یک‌چیز مطمئن بود.
او به راستی می‌توانست، برای دوام آن واژه جان دهد.


ا
رسالی زیبا.🌸

「 #Saudade  ⁞ #ارسالی 」

@VKook_i
@vkooki_fic
Подробнее
]]>
https://linkbaza.com/catalog/-1001374737784 Sun, 27 Jul 2025 05:57:36 +0300
␥ 𝐒𝐚𝐮𝐝𝐚𝐝𝐞

دل‌بسته‌ی بی‌پناه ساعت‌ساز برای او معنای زیستن و باقی‌مانده‌ی عمر در نفس‌هایش بود!
آری؛ برف‌دانه‌ی مطرودش خانه‌‌زادِ آغوش و تک‌ آشیانه‌ای امن، برای شعله‌ی قلب بود.
او زندگی و حسرتِ بی‌پایان دنیایش بود.
حال خود گفته و گوش‌های بی‌گناهِ معشوق، دگر چاره‌ای جز باور نداشت!



「 #Saudade ⁞ #TwT 」

@VKook_i ᭧
@vkooki_fic ᭧<u>
Подробнее
]]>