🔅مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد🔅
Group: ️https://t.me/Islie_Group
☆CHANNELS⇩
@KTYAB ☜ⓚ
@ISLIE ←ⓓ
Информация о канале обновлена 15.09.2025.
🔅مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد🔅
Group: ️https://t.me/Islie_Group
☆CHANNELS⇩
@KTYAB ☜ⓚ
@ISLIE ←ⓓ
اگر انقلاب ایران نبود و جنبه سیاسی را در نظر بگیریم، به عنوان یک جوان، شخصیت او خیلی جالب است. او آدمی بود که نمیخواست طلبه شود، ولی به رغم میلش، طلبه شد؛ یعنی به زور پدرش طلبه شد. چون به زور پدرش طلبه شده بود، هیچ موقع بدش نمیآمد از اینکه خود به عنوان یک طلبه سنتی تلقی شود. به همین دلیل، در جوانیش که طلبه بود، طوری لباس میپوشید که شبیه طلبههای سنتی به حساب نیاید. طلبههای حوزه و آخوندهای سنتی او را طلبه سنتی نمیدانستند. او در بازار مشهد لباس میپوشید، راه میرفت و پیپ میکشید، چیزی که عمداً انجام میداد تا خود را جدا کند.
او سعی میکرد خود را روشنفکر نشان دهد؛ روشنفکری در ایران دهه ۴۰ و ۵۰ یعنی اهل ادبیات بودن، شعر و داستان و اینها. او دوست داشت خود را روشنفکر نشان دهد، نه طلبه به مفهوم سنتی. ساعت مچی دست میکرد، به جای نعلین کفش میپوشید و پیپ میکشید. این کارها برای طلبهها خیلی بد و حتی مثل «کشف حجاب» بود، اما او این کارها را میکرد تا خود را از روحانیت جدا کند.
حوزه مشهد نسبت به پدیدههایی مثل علی شریعتی خیلی سنتی و بسته بود، ولی آقای خامنهای آشکارا از شریعتی حمایت میکرد و این کار آخوندها را ناراحت میکرد. کسی که دوست دارد اهل ادبیات و روشنفکری شناخته شود، به محافل ادبی میرود، ولی او به دلیل اینکه باز هم آخوند بود، در محافل روشنفکری هم به طور کامل پذیرفته نمیشد. از ابتدای کودکی، او مشکل «ریکوگنیشن» داشت؛ یعنی رسمیت شناخته شدن و این بحران، یک عقده خطرناک برای او ایجاد کرد.
زمان آقای خمینی، او همچنان دیده نمیشد. در دورهای که به سپاه و بعد به ارتش میرود و همه اینها کنار گذاشته میشود، در داستان جنگ دوست دارد موقعیتی پیدا کند، در حالی که آقای رفسنجانی موقعیت بالایی داشت. در سپاه جریان مخالف او قوی بود و جریان آقای منتظری هم خیلی قوی بود. به عنوان رئیس جمهور، نخستوزیر به او تحمیل شد و او خیلی ناراحت بود. یک جلسه در قم با طلبهها برگزار شد که رئیس جمهور بود و در مسجد امام حسن عسکری سخنرانی کرد. او میگفت رئیس جمهور فقط کسی نیست که روبان پاره کند و تشریفاتی باشد؛ این مشکل ریکوگنیشن همیشه با او بود.
بعد از اینکه رهبر شد، طبیعتاً وضعیت بدتر شد. او میدانست که مردم اعتبار رهبری، اعتبار آیتاللهی، اعتبار حوزوی و اعتبار سیاسی او را ندارند. مهمترین نقطه قدرت آقای خامنهای آگاهی او به نقاط ضعف است؛ چون میداند که حوزه و نخبگان سیاسی قبولش ندارند، میفهمد چگونه باید موقعیت خود را تثبیت کند و دیگران را تضعیف کند. او موفقیت و قوتش در توانایی تضعیف دیگران است. برای اینکه خودش بماند و قدرتش را حفظ کند، به صورت سیستماتیک نهاد حوزه، نهاد نظامی و نخبگان سیاسی را تضعیف میکند.
رهبران توتالیتر، از جمله آقای خامنهای، علاقه خاصی به ادبیات دارند و دوست دارند به عنوان نویسنده و شاعر شناخته شوند؛ این ویژگی مشترک است بین استالین، موسولینی، هیتلر، صدام حسین و قذافی. ادبیات و سیاست وجه مشترک زیادی دارند، چون هر دو با گفتار سر و کار دارند. رهبران توتالیتر عاشق سخنرانی و بیان هستند. آقای خامنهای مجموعه سخنرانیهایش حدود ۳۷۰ جلد منتشر شده است. هر دو (ادبیات و سیاست) نیاز به فضای عمومی و مخاطب دارند. او از ذوق و دانش متوسط خود در ادبیات فارسی استفاده کرده و قدرت خطابش نقش مهمی در شکل دادن شخصیتش به عنوان رهبر داشته است.
در زمان ریاست جمهوری، کنفرانسهای حافظ برگزار شد و آقای خامنهای به عنوان رئیس جمهور سخنرانی کرد. نوشتاری از سعیدی سیرجانی، استاد ادبیات فارسی، میگوید بهترین سخنرانی کنفرانس حافظ را آقای خامنهای انجام داده است. او با حافظه خوب و قدرت خطابی، افراد را تحت تأثیر قرار میداد. شخصیت او مدام در حال ساخته شدن بود.
مشکل «ریکوگنیشن» تا زمانی که آقای خمینی زنده بود ادامه داشت. او به عنوان رهبر انتخاب شد، اما در واقع اعتبار و قدرت کافی نداشت. آقای رفسنجانی تصور میکرد دیگر نمیتوان رهبر کاریزماتیک قدرتمندی مثل خمینی داشت، بنابراین تصمیم گرفت مملکت را اداره کند و آقای خامنهای را در موقعیتی تشریفاتی قرار دهد.
ویژگی رهبر توتالیتر این است که فقط به قدرت سیاسی فکر میکند. آقای خامنهای زندگی زاهدانه دارد و تمرکزش تنها بر قدرت سیاسی است. او روزانه چهار تا پنج ساعت بیشتر نمیخوابد، بولتنها را میخواند، به جزئیات وارد میشود، مدیران میانی و خانوادههایشان را میشناسد و حتی لازم باشد نزدیکترین افراد خود را قربانی میکند.
تمرکز هیولایی و قدرت او، او را به نمونهای تیپیکال از رهبران توتالیتر تبدیل کرده است؛ هیچ چیزی نمیخواهد جز قدرت و همه چیز در قالب قدرت معنا پیدا میکند. آقای خامنهای متولد نشده، بلکه در تناسب موقعیتها و اقتضای شرایط خود را با شرایط هماهنگ کرده و تحول پیدا کرده است.
@Khod2
💢 بیماری فرهنگ سیاسی و مسئولیت جامعه
(بخش دوم)
مهمتر از شایعات و پروپاگاندا، بیماری عمیقتر فرهنگ سیاسی جامعه ماست. ما به اشتباه تصور میکنیم که با مرگ یک رهبر یا سقوط یک نظام، همهچیز تغییر خواهد کرد. اما بدون تحول در فرهنگ سیاسی – یعنی مجموعه باورها، عادات، و ناخودآگاه اجتماعی که رفتار سیاسی ما را شکل میدهد – هیچ تغییر واقعی رخ نخواهد داد.
فرهنگ سیاسی ایران دچار بیماریهای کشندهای است. ما فاقد آگاهی، آمادگی، و اراده لازم برای مقابله با دستگاه تبلیغاتی نظام هستیم.
تصورات ما درباره حکومت اغلب غیرواقعی، نسنجیده و مبهم است. ما به دام روایتهایی میافتیم که نظام برایمان ساخته و نمیتوانیم بهدرستی درباره آنها بیندیشیم یا عمل کنیم. این ناتوانی، نتیجه فقدان یک فرهنگ سیاسی سالم است که بتواند جامعه را برای مقاومت و کنش دموکراتیک توانمند کند.
نظامهای توتالیتر، برخلاف استبدادهای سنتی که قدرت در دست یک فرد یا گروه کوچک متمرکز بود، به پشتوانه تودههای اجتماعی دوام میآورند. این تودهها، که از زمان انقلاب فرانسه بهعنوان بازیگری جدید در سیاست ظهور کردند، در نظامهای توتالیتر نقش کلیدی دارند. در ایران، انقلاب اسلامی نیز با پشتوانه تودهها به پیروزی رسید. خمینی، بهعنوان یک رهبر، تنها به دلیل حمایت تودهای توانست قدرتی بیسابقه به دست آورد. این تودهها بودند که به او امکان دادند با یک اشاره، هزاران نفر را به کام مرگ بفرستد.
بنابراین، این تصور که تمام مشکلات به رهبر یا نظام محدود میشود، از نظر فلسفی، تاریخی و منطقی نادرست است. بدون پشتوانه اجتماعی، هیچ رهبری، حتی با هزاران نیروی نظامی و امنیتی، نمیتواند دوام بیاورد. این جامعه است که با انفعال خود، با پذیرش روایتهای پروپاگاندا، و با ناتوانی در ایجاد جنبشهای دموکراتیک، به تداوم نظام کمک میکند.
💢 چگونه از دام پروپاگاندا رها شویم؟
ما شناخت درستی از سازوکارهای پروپاگاندا و تأثیر آن بر ذهنیت جمعیمان نداریم. وقتی به شایعاتی مانند جانشینی رهبری دامن میزنیم، حتی اگر از سر نقد یا کنجکاوی باشد، ناخواسته به دستگاه تبلیغاتی نظام کمک میکنیم. این شایعات، جامعه را در حالتی از درماندگی، افسردگی، و خشم پنهان نگه میدارند و از شکلگیری جنبشهای مدنی و دموکراتیک جلوگیری میکنند.
برای رهایی از این دام، باید ابتدا بپذیریم که درک ما از نظام سیاسی، فرهنگ سیاسی، و نقش خودمان در این میان ناقص است. باید با نگاهی علمی و انتقادی به فرهنگ سیاسیمان بنگریم و از خود بپرسیم: چرا جامعه ما در برابر پروپاگاندا اینقدر آسیبپذیر است؟ چرا توانایی تشکیل جنبشهای مدنی و دموکراتیک را از دست دادهایم؟
این مسئله به زندگی همه ما گره خورده است. برای ساختن آیندهای متفاوت، باید از دام شایعات و پروپاگاندا رها شویم و به جای تمرکز بر روایتهای ساختگی، به ریشههای فرهنگی و اجتماعی مشکلاتمان بپردازیم. این بازاندیشی، نیازمند مطالعه، گفتوگو، و تلاش جمعی برای بازسازی فرهنگ سیاسی ماست. تنها با این رویکرد میتوانیم جامعهای توانمند و مقاوم در برابر استبداد بسازیم.
@khod2
💢 شایعات سیاسی: ابزاری برای ارعاب و فلج کردن جامعه
موضوع شایعات درباره آینده رهبری ایران، بهویژه گمانهزنیهایی درباره جانشینی افرادی مانند مجتبی خامنهای، مسئلهای عمیقاً ریشهدار در فرهنگ سیاسی، تاریخ معاصر، و مکانیزمهای قدرت در ایران است. این شایعات، که اغلب در قالب «روایتهای خبری» ارائه میشوند، تنها اخبار ساده یا حاشیههای سیاسی نیستند؛ بلکه بخشی از یک استراتژی پیچیده تبلیغاتیاند که هدفشان دستکاری ذهنیت جامعه و فلج کردن توان کنش سیاسی آن است.
وقتی شایعهای درباره جانشینی رهبری پس از مرگ چهرههای کلیدی مانند ابراهیم رئیسی مطرح میشود، این روایتها بهگونهای طراحی شدهاند که به نظر خبر بیایند، اما در حقیقت فاقد اعتبار واقعیاند. آنها با هدف فریب افکار عمومی ساخته میشوند تا بهعنوان سندی برای دامن زدن به گمانهزنیها و ایجاد هراس در جامعه استفاده شوند. حتی اگر فرض کنیم که فردی مانند مجتبی خامنهای بهعنوان رهبر آینده معرفی شود – مثلاً در یک اعلام رسمی مشابه آنچه در تاریخ اسلام بهعنوان واقعه غدیر خم شناخته میشود – این بهخودیخود نمیتواند توجیهی برای تبدیل این موضوع به پرسشی محوری در فضای سیاسی و اجتماعی ایران باشد.
دامن زدن به چنین شایعاتی، حتی اگر از سر کنجکاوی یا نقد باشد، خطرناک است. این کار بهطور غیرمستقیم به دستگاه تبلیغاتی نظام کمک میکند تا از این روایتها برای ارعاب مردم و تداوم سلطهاش بهره ببرد. نظامهای توتالیتر، مانند جمهوری اسلامی، بقای خود را مدیون تواناییشان در ایجاد ترس و دستکاری افکار عمومیاند. آنها با استفاده از ابزارهای رسانهای، تصویری از خود میسازند که بسیار قدرتمندتر، مقاومتر و هراسناکتر از واقعیت است. برای مثال، وقتی موشکی در رسانهها نمایش داده میشود، ممکن است با دستکاریهای سادهای مانند فتوشوپ، قدرت نظامی نظام بیش از آنچه هست به تصویر کشیده شود. این تصویرسازی، چه در داخل و چه در منطقه، برای ایجاد هراس و تضعیف دشمنان پیش از هرگونه اقدام واقعی به کار میرود.
💢 پروپاگاندا و نقش آن در فلج کردن جامعه
حکومتهای توتالیتر، مانند جمهوری اسلامی، قدرت خود را از تواناییشان در ترساندن مردم و فلج کردن اراده جمعی آنها میگیرند. وقتی فردی دستگیر میشود و تصاویر آن در رسانهها پخش میشود، یا وقتی شایعاتی درباره تداوم نظام پس از مرگ رهبر فعلی مطرح میشود، هدف این است که جامعه در حالت ترس و درماندگی باقی بماند. این ترسها اغلب واقعی نیستند، بلکه ساخته و پرداخته دستگاه تبلیغاتیاند تا جامعه را از کنش سیاسی مؤثر بازدارند.
این دستگاه تبلیغاتی نیازی ندارد که همه مردم را به طرفداران متعصب نظام تبدیل کند؛ کافی است که توانایی تفکر، تصمیمگیری و مقاومت را از آنها سلب کند. جامعهای که در برابر این پروپاگاندا فلج میشود، نمیتواند جنبشهای مدنی و دموکراتیک تشکیل دهد که قدرت مطلقه را از نظام بگیرد. این دقیقاً همان چیزی است که نظام میخواهد: جامعهای منفعل، ناامید و ناتوان از تصور آیندهای متفاوت.
وقتی شایعهای مانند جانشینی مجتبی خامنهای مطرح میشود، پیامی که به جامعه القا میشود این است که حتی مرگ رهبر فعلی هم تغییری ایجاد نخواهد کرد؛ نظام همچنان با قدرتی تازه و رهبری جوانتر ادامه خواهد یافت. این روایت، جامعه را در برابر یک دیوار بلند و غیرقابلعبور قرار میدهد و امید به تغییر را از بین میبرد. اما واقعیت این است که هیچ حکومتی، بهویژه نظامهای توتالیتر، نمیتوانند آینده خود را تضمین کنند. این نظامها، هرچند به ظاهر استوار و محکم به نظر میرسند، در حقیقت پوشالیاند و میتوانند با یک اتفاق ساده فرو بپاشند.
حتی اگر فرض کنیم رهبر فعلی تمام تمهیدات لازم را برای انتقال قدرت اندیشیده باشد، هیچ تضمینی وجود ندارد که این برنامهها پس از مرگ او عملی شوند. تاریخ نشان داده که در نظامهای استبدادی، مرگ یک رهبر میتواند به تحولات غیرمنتظرهای منجر شود که حتی در زمان حیات او هم قابلکنترل نبودند. بنابراین، این شایعات نهتنها واقعیت را منعکس نمیکنند، بلکه بخشی از یک استراتژی تبلیغاتیاند که جامعه را در حالت انفعال و ناامیدی نگه میدارند.
@khod2
▪️ سایه جنگ بر سر ایران هرگز تا این حد واقعی نبوده است. اما شواهد و تحلیلهای جدید نشان میدهد که جنگ پیش رو، تکرار حملات محدود گذشته نخواهد بود. اسرائیل در حال آماده شدن برای یک عملیات بیسابقه و پیچیده است که هدف آن نه فقط تخریب تاسیسات، بلکه فلج کردن کامل سیستم فرماندهی و کنترل جمهوری اسلامی و تحریک یک «فروپاشی دومینویی» از درون است. حمله به رهبران حماس در قطر، پیشدرآمد این استراتژی جدید بود.
▪️ در حالی که تصاویر ماهوارهای از تحرکات گسترده نیروی هوایی اسرائیل خبر میدهند و ناو هواپیمابر «یواساس نیمیتز» آمریکا برای نمایش قدرت در خلیج فارس مستقر شده، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، چند روز پیش به صراحت از بزرگترین ترس خود سخن گفت: گرفتار شدن در وضعیت خطرناک «نه جنگ، نه صلح». به نظر میرسد اسرائیل و متحدانش تصمیم گرفتهاند به این وضعیت پایان دهند و ماشه را بکشند.
▫️ کالبدشکافی یک نقشه مرگبار: سه گام تا فروپاشی و یک قمار خطرناک
۱. مرحله اول: «ضربه کورکننده» (Blinding Strike): بر خلاف حملات ژوئن که بر سایتهای هستهای متمرکز بود، دکترین جدید یک «ضربه کورکننده» به سیستم عصبی رژیم را هدف گرفته است. این یعنی حمله همزمان به مراکز فرماندهی سپاه، زیرساختهای ارتباطی، سیستمهای راداری و مراکز اطلاعاتی. هدف این است که قبل از هرگونه واکنشی، توانایی رژیم برای مدیریت کشور و مهمتر از آن، برای سازماندهی سرکوب، به طور کامل فلج شود.
۲. مرحله دوم: شرطبندی روی «اثر دومینو»: این، قلب استراتژی جدید و قمار بزرگ اسرائیل است. طراحان این عملیات معتقدند که با نابودی اهرم روانی و امنیتی رژیم، مردم ایران به صورت خودجوش به خیابانها خواهند ریخت. همانطور که در تحلیلی در نشریه «WorldCrunch» اشاره شده، این نقشه بر اساس «تحلیل دقیق رفتار اجتماعی ایرانیان» طراحی شده است. فلج شدن سپاه و وزارت اطلاعات، اعتماد به نفس حکومت را نابود کرده و به موجی از اعتراضات گسترده دامن خواهد زد که دیگر نیرویی برای سرکوب آن وجود ندارد.
۳. متغیر اصلی: ملتی که منتظر است: این نقشه، بدون وجود یک گسست عمیق میان مردم و حکومت، غیرممکن بود. گزارشهای تکاندهنده از داخل ایران نشان میدهد که بخش بزرگی از جامعه، نه تنها از این حمله نمیترسند، بلکه منتظر آن هستند. یک شهروند تهرانی در گفتگو با نشریه «The Dispatch» میگوید: «ما تنها ملتی در جهان هستیم که هر روز منتظریم یک کشور خارجی به ما حمله کند تا به ما برای زندگی کردن کمک کند.» جمهوری اسلامی با سرکوب و فساد، دشمن اصلی خود را در داخل مرزهایش پرورش داده و اکنون این ضعف داخلی، به بخشی از استراتژی نظامی دشمن تبدیل شده است.
۴. قمار آخر تهران: آیا جمهوری اسلامی ماشه را اول میچکاند؟
در حالی که همه نگاهها به اسرائیل است، یک سناریوی پرخطر دیگر نیز وجود دارد: حمله پیشدستانه از سوی ایران. ترورهای هدفمند اخیر در قطر و لبنان میتواند در تهران به عنوان دلیل یک واکنش تفسیر شود. رژیم هر لحظه ممکن است به این نتیجه برسد که حمله اسرائیل قطعی است و برای غافلگیری، تصمیم به یک حمله پیشدستانه بگیرد. این اقدام، تمام مشروعیت بینالمللی را به اسرائیل میدهد تا پاسخی ویرانگر و نامحدود بدهد. با توجه به اینکه اولویت اصلی جمهوری اسلامی «بقا» است، این یک احتمال کم اما به شدت خطرناک باقی میماند.
🔸 جنگ هیبریدی معکوس (Reversed Hybrid Warfare): جنگ هیبریدی معمولاً به استراتژی قدرتهای ضعیفتر (مانند جمهوری اسلامی) گفته میشود که از ابزارهای غیرمتقارن (نیروهای نیابتی، تروریسم، جنگ سایبری) برای ضربه زدن به یک قدرت بزرگتر استفاده میکنند. اما سناریوی فعلی، یک «جنگ هیبریدی معکوس» است. در اینجا، یک قدرت نظامی برتر (اسرائیل)، از یک حمله نظامی دقیق و متعارف به عنوان اهرمی برای فعالسازی بزرگترین نقطه ضعف غیرمتقارن حریف خود (نارضایتی گسترده مردمی) استفاده میکند. در این دکترین، موشکها تنها جرقه را میزنند؛ آتش اصلی را مردمی روشن خواهند کرد که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.