@ads_cafe :(آگهی)راه ارتباطی
Информация о канале обновлена 20.11.2025.
@ads_cafe :(آگهی)راه ارتباطی
تمایل به زندگی معنیدار و سرشار از هستی، خصیصه آشکار کسانی است که به فرایند زندگی خوب دلبستهاند، بهنحوی که حتی میتوان گفت که این تمایل، مهمترین کیفیت این فرایند است.
بر مبنای این تمایل است که کشف ساختار تجربه به مدد درک کامل تجربه و زندگی کردن با آن میسر میشود. اما از سوی دیگر، بیشتر ما تجارب خود را بر حسب ساختارها و ملاکهای ارزشی از پیشپرداختهای که به آنها خو کردهایم و نمیخواهیم رهایشان کنیم، مورد تفسیر و ارزیابی قرار میدهیم و ما غالبا تجربههایمان را به این منظور که با این ساختارها و ملاکها انطباق یابند تحریف میکنیم و اجزا آن را به میل خود تغییر میدهیم. در نتیجه، وقتی که آنها را با چارچوبهای محدود و دقیق مورد نظرمان منطبق نمییابیم در عذابیم.
آگاه کردن فرد از آنچه اینک در این زمان، در حال وقوع است و کشف ساختارهایی که در فرایند حال و جاری زندگی و تجربه وجود دارد، از دیدگاه من یکی از بهترین کیفیتهای زندگی خوب و معطوف به کمال است. و این همان کیفیتی است که من رشد مستمر آن را در مراجعانم شاهد بودهام.
کارل راجرز از کتاب هنر انسان شدن ترجمه مهین میلانی
تیزر اپیزود سریالی «حال خوب»
در یوتیوب بشنوید
https://youtu.be/f0H_Eq34bKg?si=Ff4fKU9YmHUwibWe
@ravanapodcast
رنج از سه جهت ما را تهدید میکند. یکی از طرف جسم خودمان که محکوم به تلاش و اضمحلال است و حتی از درد و ترس که نشانههای خطرند، راه گریزی ندارد. دیگر از طرف جهان بیرون، که با نیرویی چیره، بیرحم و ویرانگر ما را مورد حمله قرار میدهد و سرانجام از طرف رابطه ما با دیگران. شاید رنجی که از این آخری ناشی میشود دردناکتر از هر رنج دیگر باشد.
زیگموند فروید از کتاب تمدن و ملالتهای آن ترجمه محمد مبشری
سناتور ریچارد نوبرگر، کمی پیش از مرگ بر اثر سرطان، تحول زندگی خود را اینگونه بیان میکند. تحولی در من به وجود آمد که معتقدم برگشتناپذیر است.
دلواپسی برای شهرت، موفقیت سیاسی، وضعیت مالی، همه و همه ناگهان بیاهمیت شد. در آن ساعات اولیه که دریافتم سرطان دارم، هرگز به کرسیم در سنا، حساب بانکیم یا سرنوشت دنیای آزاد نیندیشیدم. از زمانی که بیماریم تشخیص داده شده، من و همسرم حتی یک بار باهم جروبحث نکردهایم.
عادت داشتم وقتی خمیردندان را به جای انتهایش، از بالا میفشرد، وقتی غذا را مطابق سلیقه وسواسی و دیرپسند من نمیپخت، وقتی فهرست مهمانان را بدون مشورت با من تنظیم میکرد و وقتی برای خرید لباس پول زیادی میداد، به او پرخاش کنم. اما حالا اصلا متوجه این مسائل نمیشوم یا به نظرم بیربط میآیند.
بهجای آنها، سپاسگزار چیزهای هستم که زمانی به راحتی ازشان میگذشتم؛ ناهار خوردن با یک دوست، خاراندن گوش گربهام و شنیدن صدای خرخر حاکی از رضایتش، مصاحبت همسرم، خواندن شبانه کتاب یا مجله در نور مخروطی و ملایم چراغ خوابم، شبیخون زدن به یخچال برای یک لیوان آب پرتقال یا یک برش کیک قهوه.
برای نخستین بار فکر میکنم واقعا دارم طعم زندگی را میچشم، بالاخره دریافتم فانیم. وقتی فرصتهایی را به یاد میآورم که حتی در بهترین وضعیت سلامتیم، به خاطر غرور بیجا، ارزشهای ساختگی و خیالبافیهای بیاهمیت از دست دادهام، به خود میلرزم.
اروین یالوم از کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال ترجمه سپیده حبیب
عشق و فقدان در زندگی اجتنابناپذیرند و باشکوهترین لذتها و عمیقترین اندوههایمان را میسازند. هر رابطهای را پایانیست: بعضیها ترکمان میکنند بعضیها به راه خود میروند و برخی هم از دنیا میروند. فقدانْ بخش «همیشه حاضر» زندگی ماست، از اولین جدایی از بدن مادرمان گرفته تا بزرگ شدن و ترک خانه، شکستهای عشقی، مرگ عزیزان و درنهایت آخرین فقدان، یعنی مرگ خودمان برای رشد و شکوفایی باید سوگواری را بیاموزیم و در عین حال که عزیز از دست رفته را در گوشه ذهنمان نگه میداریم، از او گذر کنیم. اگر نتوانیم این تعادل ظریف را حفظ کنیم، یا زندگیمان در رنجی بیپایان فرو میرود، یا موهبت برقراری ارتباطی عمیق و معنادار را با دیگران نخواهیم داشت.
لیندا شِربی از کتاب عشق و فقدان ترجمه مریم شفیعخانی
جُستارهای روانکاوانه را از اینجا بخوانید
@ravancavane
کمی فکر کرد و حرفی را که برای مدتها نزد خودش نگه داشته بود به زبان آورد. گفت تو نمیتوانی همه بیماران خودت را نجات بدهی. اینطور نیست؟! گفتم پس اجازه بده، نگاه خودم را با داستانی که سالها پیش خوانده بودم برایت بازگو کنم. داستان برای مردی است که صبح زود تصمیم میگیرد کنار ساحل قدم بزند. او همانطور که در کنار اقیانوس به پیش میرفت، نگاهش از دور به پسربچهای جلب میشود. پسربچه بارها کنار ساحل خم میشد، چیزی را از زمین برمیداشت و به اقیانوس پرتاب میکرد. کمی که به او نزدیکتر شدم، دیدم خورشید بالا آمده و مد پایین آب را در اقیانوس فرو میبرد. و حالا ستارههای دریایی روی شنها گیر افتادهاند. بیشتر که نزدیک شدم، گفتم ای مرد جوان، هزاران ستاره دریایی دیگر در سراسر ساحل وجود دارند و تو نمیتوانی همه آنها را نجات بدهی. همانطور که به حرفهایم گوش میداد، دوباره خم شد، ستاره دیگری را در دست گرفت و به اقیانوس پرتاب کرد. حالا رو به من کرد و گفت «ولی برای این یکی واقعا فرق کرد.» میدانستم داستان اصلی را لورن آیزلی بهگونهای دیگری نوشته است، ولی برای من همیشه حرف آن روز در خاطرم باقی مانده است.
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.
Наш сайт использует cookie-файлы, чтобы сделать сервисы быстрее и удобнее.
Продолжая им пользоваться, вы принимаете условия
Пользовательского соглашения
и соглашаетесь со сбором cookie-файлов.
Подробности про обработку данных — в нашей
Политике обработки персональных данных.