📱 ﮼صفحهاینستاگرام :
www.instagram.com/BlueColdRoom
ارسال ویدیو:
@bluee_girl
Информация о канале обновлена 17.08.2025.
📱 ﮼صفحهاینستاگرام :
www.instagram.com/BlueColdRoom
ارسال ویدیو:
@bluee_girl
ای همزادِ ستارههای شرقی!
دوست داشتنِ چشمان قهوهایِ تو و نوشتن از تنی که به عطرهای فرانسوی و ایتالیایی یکپهلو میزند تنها دوای زخمهای من بود.
اینکه از تو و زیبایی چشمان شرقیات مینویسم کاری عادی نیست! نامهای که مخاطبش تو باشی، شیشه عطریست که واژههایم را خوشبو میکند. نوشتن از تو، آدميزاد نیست که روزی ترک حیات کند و برود. موسیقی نیست که شاید فراموش شود، ستاره نیست که محو شود.
این شعر در واژههایم ریشه دواندهاند و با تو کلماتم همیشه بوی پرتقال و بهارنارنج میدهد.
با تو، زندگی آبیتر از همیشه است . . .
#ئافرت
📻 @blue_coldroom
در این جادو شب پوشیده از برگِ گلِ کوکب...
دلم دیوانه بودن با تو را میخواست!
#مهدی_اخوان_ثالث
📻 @blue_coldroom
پریا من رو نگاه کن!
پریا…؟!
خانم حالتون خوبه؟ چشمات رو باز کن خانم…!
پریا صدام رو میشنوی؟
پریا؟
دخترم من رو نگاه کن. درد داری؟
چشمام رو باز کردم. نمیتونستم نفس بکشم و تنها صدایی که میشنیدم؛ صدای نفس کشیدنم بود و دستگاهی که صدای ضربان قلب تندم رو اعلام میکرد. همه جا تاریک بود و انگاری که یه پرده سیاه کشیده بودن روی چشمام.
به یک دقیقه نکشید که چشمام دوباره روی هم افتادن و فقط صدای برانکارد رو میشنیدم که نزدیک تخت شد و بعدم کوبیده شدن جسمم روی تخت و صدای چرخهایی که روی سرامیک، سمفونی تلخ ساعت یک و شش دقیقه بامداد بیمارستان رو به صدا در آورده بودن.
چشمام رو باز کردم. نور سفیدِ شدیدی مستقیم توی چشمام بود ولی انگار نمیتونستم چشمام رو تنگ کنم که کمتر اذیت بشم. یه تصویر محو با لباس سبز تیره نزدیکم شد و نگران نگاهم میکرد.
مدام صدام میکرد و ازم میخواست که انگشتم رو تکون بدم و در جواب سوالاش یه کلمه حرف بزنم ولی نمیتونستم! انگاری که یه چیزی مانعم میشد.
چند دقیقه گذشت و خسته از تلاشهای زیاد، سرش رو تکون داد و رفت پشت سیستم نشست. بالاخره تونستم نگاهش کنم. سرم رو کج کردم تا بهش بگم میتونم نگاهش کنم ولی…
بالاخره اومد بالا سرم. داشتم میلرزیدم. دوباره سؤالها شروع شدن!
سردته؟ بیشتر لرزیدم.
پریا حرف بزن! من میلرزیدم و صدای تخت از لرزش تمام وجود من دراومده بود و دوباره چشمام بسته شدن و باز هم پا گذاشتم توی دنیای تاریکی که به سختی ازش دل کنده بودم.
اینبار، پیرمرد مهربونی که قبل از بیهوش شدنم؛ بالای سرم ایستاده بود کلاهش رو درآورده بود و مدام میزد رو دستم. دخترم خوبی؟ خسته نگاهش کردم و اون هم ازم میخواست که باهاش حرف بزنم ولی من بیشتر لرزیدم. انقدر لرزیدم که چراغهای روی سقف، داشتن میرقصیدن و من با لبخند به رقص اونها نگاه میکردم…
مدام ازم میپرسیدن سردته؟ و منم سرم رو تکون میدادم چون نمیدونستم چرا میلرزیدم!
یهو تمام وجودم گرم شد. یه چیز سرد فلزی کنارم بود و سعی داشت منی که مثل سنگ قبر وسط بهشت زهرا یخ زده بودم رو، گرم کنه.
دوباره اون شخص با لباسهای تیره اومد بالای سرم و این بار تونستم جوابش رو بدم. ولی دستام؟ انگاری که دیگه برای من نبودن و نمیتونستم تکونشون بدم.
وقتی دید چقدر کلافه شدم، شروع کرد به توضیح دادن و سعی داشت همه چیز رو عادی جلوه بده. ولی من باید حرفهاش رو باور میکردم یا نگرانی توی چشماش؟
راستی! چقدر چهرش آشنا بود… کجا دیده بودمش؟ نمیدونم.
فقط میدونم با چندتا قطره آبی که ریخت روی لبهام، تونستم حرف بزنم و در جواب صدای من رو میشنوی؟ بلهی آرومی زمزمه کردم که خودم هم به زور شنیدمش.
لبخند زد. انگاری که تمام احتمالات منفی ذهنش، به یکباره آروم گرفته بودن و حالا با خیال راحت میتونست مریض آخر شب رو سالم تحویل بخش بده.
موقع رفتن، نگاهش کردم و بابت تمام تلاشهاش که سعی داشت من رو سالم تحویل بده؛ تشکر کردم. تعجب کرد انگاری که توقع نداشت توی اون شرایط، با صدای گرفته و آروم بهش بگم:«مرسی خیلی لطف کردید.»
خسته کلاهش رو از سرش برداشت و همزمان با خروج من، اون هم از ریکاوری خارج شد و من باز هم؛ وارد دنیای بیخبری و تاریکیای شدم که قصد نداشتم ازش دل بکنم…
#پریا_احمدی
📻 @blue_coldroom
با ماشین وارد گاراژ خانه شدم. درِ گاراژ را بستم.
و به اندازهٔ سه ترانه در ماشینِ خاموش نشستم.
با خودم فکر کردم: اندوه گاهی به شکلِ
«نشستن-در-ماشینِ-خاموش» است، به شکلِ «جایی-نرفتن».
• ابراهیم سلطانی
📻 @blue_coldroom
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.