"داشتم از خیابان زندگی رد میشدم؛
گفتم کمی عشق بساط کنم
دوست عزیز به هیچ عنوان تبلیغات هیچ زمینه ی نداریم
Информация о канале обновлена 06.10.2025.
"داشتم از خیابان زندگی رد میشدم؛
گفتم کمی عشق بساط کنم
دوست عزیز به هیچ عنوان تبلیغات هیچ زمینه ی نداریم
زن ایستاد رو به آینه . سرش را کج کرد و با هر دو دست، گیس نم دارش را با حوله خشک کرد . یک گل داوودی ضمیمه موهایش کرد. پیراهن نازک آبی بدون آستین را تنش کرد تا باد بوسه بزند به دستانش که شاخه های یاس بودند . ساق پایش از زیر دامن پر چین سیاهش مانند ساقه سفیدی سر زده از سیاهی گلدان ، خود نمایی میکرد . مرد از پشت سر آمد و زن را مقیم آغوش قحطی زده خود کرد و او را بغل کرد و زلفک ممنوعه او را بوسید و عطر موهای زن را نفس کشید . طلای مذاب در رگ های خشک تنش جاری شد . چشم هایش را بست و کتف برهنه زن را بوسید . زن چرخید رو به روی مرد . ده سانت از او کوتاه تر بود. پیشانی اش را چسباند به لب های مرد . مرد مست ترین دیوانه دنیا شد و درون ذهنش کاسه گدایی را در مقابل تمام کتابخانه های دنیا گرفت تا واژه کم نیاورد برای سرودن غزلی که در حُرم آغوشش آرام گرفته بود . پیشانی زن را بوسید و کمی به عقب رفت تا بادام چشمان زن را ببیند . چشمانش قتل های زنجیره ای بود.با اخمی میکشت و بعد با یک بوسه و یک لبخند دوباره جان میبخشید. مرد دوباره در دشت آفتابگردان موهای زن گم شد و زیر گوش زن به زمزمه خواند : به خدا تا به ابد هیچ کسی در دل من جای ندارد / لا شریک لک لبیک ، خیالت راحت...زن خندید. جهان لبخند زد .گل داوودی روی موهایش ، به زمین افتاد. خورشید از پنجره اتاقی که پرده اش را باد به رقص دراورده بود به روی مردی تابید که کنار آینه، خیال خودش را سفت به آغوش کشیده بود ...
boufe koor🤍
امروز پنهانی کسی برای کسی جایی نوشتهبود:
سختیِ زندگی
امانش را بریده بود.
گیرِ زندگی افتاده بود
و زندگی هم حالش را جا آورده بود...
@Eh9517san
boufe koor🤍
نشسته بودم کنارت. داشتی رانندگی میکردی. نمیدونستم از کجا اومدیم، نمیدونستم کجا قراره بریم، مهم بود؟! نبود!
کج نشستم که بتونم خوب ببینمت. که راحت تر خیره بشم به نیمرخت. اونقدری نگاهت کردم که کلافه بشی، که کلافه شدی.
- نکن دختر! اینجوری نگام نکن! کار دستمون میدیا!
خندیدی.
کی به هق هق افتاده بودم نمیدونم!
- دِهَه دِهَه! باز کارخونه ی آبغوره سازیشو راه انداخت! چی گفتم مگه دخترِ خوب!
سر تکون دادم، هیچی نگفته بودی!
- به جای اون کله ی سه کیلویی، زبون دو مثقالیتو بچرخون بذار صداتو بشنوم بی انصاف. دلم پوسید به قرآن!
با دست چشمامو فشار دادم که تموم شن اشکای مزاحمم، که واضح شه تصویر تارت.
- باز زل زدی بهم که! هیچیم که نمیگی! اگه فرمون از دستم در رفت و با کله رفتیم توو دری، درّه ای، کوهی، چیزی تقصیر خودته ها! نگی نگفتیا!
الکی خندیدی. الکی گریه نکردم. حواست به جاده ای بود که نمیدیدمش. گذرا که نگاهم کردی، خنده ت ماسید رو لبات.
- خوبی؟! چرا رنگت پریده؟! لابد فشارتم افتاده.
سردم بود فقط، همین!
- بده دستتو ببینم؟!
دستتو که منتظر گرفتی سمتم، باورم شد. خر شدم باز! دستمو دراز کردم که بگیریش توو دستت. که نذاری بلرزه. که نذاری بلرزه...
فاصله که تموم شد، به لمس گرمای انگشتات نرسیده باز پریدم از خواب.
صدای تو نبود اما دلواپس بود.
- خوبی؟! توو خواب داشتی گریه میکردی. خواب بد میدیدی؟!
مهم نبود کیه وقتی تو نبودی! زمزمه کردم خوبم که تموم شه نگرانیش. دستمو که گرفت، لرز نشست توو جونم...
بیشتر مچاله شدم توو خودم.
خیره شدم به دیوار رو به روم. صدای خنده هات پیچید توو سرم. شنیده بودی قدیمیا میگفتن بیرون مونده دست فلانی از قبر؟!
این روزا حس میکنم دستم از تابوتِ خوابم بیرون مونده...
یکی باید منو از کابوسِ بیداریایِ این زندگی نجات بده!
#جمعه
boufe koor🤍
جایی کسی نوشته بود:
یه روز از دخترم که اعتماد به نفس خوبی داره پرسیدم :
من فقط از روی کنجکاوی می پرسم
اگه بچه ای توی مدرسه به تو بگه احمق تو چیکار میکنی؟
دخترم گفت: بهش میگم خودت احمقی.
بهش گفتم:
خب بازم از روی کنجکاوی می پرسم، اگه یکی از معلمات به تو بگه احمق تو چکار می کنی؟
دخترم گفت: خب شاید به اونا نگم که احمقن اما با خودم میگم که خودشون احمقن.
بهش گفتم:
یه سوال دیگه، اگه من به تو بگم احمقی چیکار می کنی؟
دخترم خیلی آهسته و غمناک گفت:
خب شاید عصبی بشم اما حرفتو باور میکنم.
این مکالمه ی ساده، اهمیت و نقش پیچیده و پر رنگ ما رو به عنوان پدر و مادر توی زندگی بچه هامون روشن میکنه...
boufe koor🤍
اگه کسیو پیدا کردی که روزشو با حرف زدن باهات شروع میکنه، شبشو با حرف زدن باهات تموم، ریز به ریز اتفاقات هر روزشو برات تعریف میکنه، به جزئیات چیزای که دوست داری توجه میکنه، اخلاقش با تو بهتر از همست، پای غر زدنات می شینه، برات صبوری میکنه، اخم و تَخمات رو به جون میخره و تا آخر شب باهات بیدار میمونه؛ هیچوقت گمش نکن. مثلش پیدا نمیشه.
boufe koor🤍
بعضی جنگا بیارزشه
از باختن نترس
بباز بیا بیرون :)
شب بخیر رفقا
boufe koor🤍
امروز یک نفر برایم اشتباهی فرستاد: «کجایی؟!»
دلم هُری فرو ریخت. مدتها بود منتظر شنیدن همین یک کلمه بودم. چه فرقی میکند کجای دنیا نشسته باشی؟! مهم این است که یک نفر هست که کجا بودنِ تو برایش مهم است!
شاید آن یک نفر رویش نشود بگوید دلم برایت تنگ شده و به جانم نق میزند بیا دیگر... و همۀ این حرف را خلاصه کند در «کجایی؟!»
داشتم به همین چیز ها فکر میکردم که دوباره برایم فرستاد:
«ببخشید اشتباه فرستادم!»
برایش نوشتم:
«میدانم. من در ایستگاه اتوبوس خیابان ولیعصر نشستهام. میشود اشتباهی حال مرا بپرسید؟!» اما او دیگر حالم را نپرسید...
آدم غریبهها برایشان مهم نیست که دیگران چگونهاند و کجای شهر نشستهاند. تو که غریبه نیستی، بپرس حال مرا؛ بگو کجایی؟!
سیده_فاطمه_حسینیان
boufe koor🤍
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.