کانال فلسفه وهنر مارزوک
Информация о канале обновлена 03.10.2025.
کانال فلسفه وهنر مارزوک
انسان، برخلاف حیوان، موجودی است که میتواند آگاهانه به بندگی تن دهد. حیوانات، هرچند فاقد عقل انتزاعیاند آزادی را همچون شرط زیست طبیعی خود میشناسند و به همین دلیل تا واپسین لحظهی حیات در برابر اسارت مقاومت میکنند. ماهی بیرون از آب جان میدهد فیل در دام میکوشد با کوبیدن عاجهایش درختان را بشکند، پرندگان بالهای خود را تا حد خونین شدن میزنند همه اینها نه نشانهی فرهنگی یا سیاسی بلکه گواهی است بر اینکه آزادی در بنیان حیات حیوانی تنیده شده است.
اما انسان، با وجود آنکه خود را برتر از حیوان میشمارد، اغلب چشم بر این حقیقت میبندد. او قادر است شرایط بردگی را نه تنها تحمل کند، بلکه گاه با رضایت بپذیرد و حتی برای توجیه آن ایدئولوژی بسازد. اگر حیوانات معیاری برای اصالت و شرافت داشتند، بیتردید آزادیخواهی در صدر آن بود؛ حال آنکه در جامعه انسانی، اصالت و شرافت غالباً بر ثروت قدرت و تبار استوار میشود.
این تضاد، نقدی بنیادی بر وضعیت بشر است حیوان بدون آگاهی انتزاعی نیز آزادی را پاس میدارد، در حالیکه انسان آگاه اغلب در برابر سلب آزادی خود بیتفاوت است. بدینسان، بهجای آنکه خرد انسانی او را به پاسدار آزادی بدل کند، به ابزاری برای مشروعیتبخشی به بندگی و سلطه تبدیل میشود.
https://t.me/marzockacademy
سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا
در رمان خیالانگیز و فلسفی «سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا»، هاروکی موراکامی با نثری وهمانگیز و خیالپردازانه، مرزهای واقعیت و ذهن را درمینوردد. این اثر، روایتیست دوگانه از زندگی دو شخصیت در دو جهان موازی؛ یکی در دنیایی سایبرپانک و پیچیده، و دیگری در شهری اسرارآمیز و خاموش. موراکامی با درآمیختن عناصر علمیتخیلی، روانکاوی و ادبیات سوررئال، مفاهیمی چون هویت، آگاهی، تنهایی، و فقدان را واکاوی میکند. این داستان نهتنها سفر در دل ناخودآگاه انسان است، بلکه بازتابیست از جستوجوی بیپایان انسان برای یافتن معنا در جهانی مبهم و چندلایه. سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا، تجربهایست از عبور از مرزها؛ مرز میان فکر و احساس، میان منطق و خیال.
هاروکی موراکامی
https://t.me/marzockacademy
با سپاس از مارزوک ارجمند و گزینه زیبایش
نقدی بر شعر فروغ فرخزاد
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب
حرف میزنم.
چرا فروغ از دو مفهوم«نهایت تاریکی» و«نهایت شب» حرف میزند؟
مگر شب و تاریکی جدا از هم اند؟
فروغ اما به این مسئله اگاه است
اگر به خانهی من آمدی
برای من، ای مهربان
چراغ بیاور!
مهریان چه کسی است؟
مهربان جفت دیالکتیکی خشن یا سنگدل است
پس خشن کیست؟
این سوال راز واژه«شب» را اشکار میکند
خشن حکومتیست که «نهایت شب» را حاکم ساخته است
از کجا معلوم که فرد یا افراد نبوده اند؟
چون سلطه «نهایت شب و تاریکی» از توان افراد خارج است
فقط «طبقه حاکمه» میتواند چنین قدرتی داشته باشد
بنابراین شب نمادی از استبداد طبقه مسلط است
استبدادی که چنان تاریکی بارمغان اورده که سامان«دید» نیست
همه گویا کورند..نااگاه و جاهل اند
از کجا معلوم؟
چون سلطه شب خانه فروغ را تاریک ساخته است
فروغ خود را بمثابه نمادی از مردم و خانه خود را
نمادی از جامعه تصویر وتصور میکند
اگر به خانهی من آمدی
برای من، ای مهربان
چراغ بیاور!
فروغ (مردم) نمیخواهد نااگاه بمانند
اینجاست که راز واژه«مهربان» وضوح مییابد
و مفهومی بنام «اگاهی دهنده و اگاهی بخش» بخود میگیرد
فروغ از مهربان میخواهد که چراغی بیاورد
بنابراین واژه«چراغ» نیز راز خود را اشکار میکند
فروغ چراغ را مترادف برون رفت از تاریکی تصویر میکند
فروغ از مهربان میخواهد که با اگاهی بخشی مردم را از جهالتی که استبداد مسلط کرده اگاه سازد تا امکان «نگرش و دید» میسرگردد
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم
اگاهی بخشی از مهربان..باشد که دریچه و روزنه ای گردد
تا خانه به کوچه پرازدحام تغییر یابد
خانه بمثابه فضای بسته است
کوچه نماد مسیر و گذراست
فروغ چه اگاهانه و چه نااگاهانه به دیالکتیک «خانه-کوچه» پی برده است
او که فیلسوف نیست! پس این دیالکتیک از بطن زنده زندگی و جامعه به ضمیر او انعکاس پیدا کرده است
فروغ بدنبال دریچه ای است که مهربان خواهد اورد
تا به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرد
ازدحام کوچه یعنی مسیری که پر از جنب و جوش خلایق است
و برخلاف خانه... زندان حصارگشته نیست
دریچه فروغ چیزی بجز روزنه امید برای گذر و تغییر نیست
مهربان چراغ میاورد تا مردم تاریکی را بزدایند
دریچه میاورد تا روزنه امید ی برای چیره گشتن بر شب گردد
کوچه خوشبخت کوچه ای است که در ان ازدحامی از مردم اگاه در حرکت اند
فروغ «گنجشک» شاعران است.
Aniss
https://t.me/marzockacademy
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب
حرف میزنم.
اگر به خانهی من آمدی
برای من، ای مهربان
چراغ بیاور!
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم.
فروغ فرخزاد
https://t.me/marzockacademy
در لرستان بمناسبت های مختلف بصورت دست جمعی زن ومرد باهم آواز میخوانند در مراسم مرگ مویه خوانی با ساز چپی ودرگذشته در روستاها اسبی را تزئین میکردند وبه ان کتل میگفتند واگر فرد فوت شده جوان بود ویا فرد مهمی بود زنان گیسوان بافته شده خود را میبردین وبه کتل اسب آویزان میکردند. ودر این ویدیو به آوازخوانی وتمجید عروس وداماد در مراسم قبل از ازدواج که در تمام مدت آماده سازی مراسم بطول میکشد میپردازند.
@Marzockacademy
🌺🌺🌺🌺
@musa_akrami
@marzockacademy
اولی پایه گذار مکتب مشهور به سنتگرایی که نوعی باطنگرایی عرفانی ضدمدرن بود و دومی هم ازپیروان گنون که معتقد بود باید سنتگرایی از انفعال خارج شده و به نیروی اجتماعی و سیاسی قدرتمندی برای مقابله با تجدد بدل گردد. اوولا با دستگاه حکومتی هیتلر و موسولینی هم ارتباطاتی نزدیک داشت. در کتاب تایتلبام نویسنده بازهم با بنن مصاحبه کرده و کل کتاب به بسط نسبت بنن و سنتگرایان اختصاص دارد.
سطح درک برخی از عاشقان ایرانی ترامپ از یک گلوبالیست با درک پدران و مادران آنها از یک کمونیست به عنوان گوینده جمله «خدا نیست» شباهت غریبی دارد. برخی از هموطنان در فضای مجازی به گونه ای «بایدن گلوبالیست» را لعن میکنند که گویی تمام اعضای خانواده شان را در جبهه های نبرد حق علیه گلوبالیسم از دست داده اند. این فحاشی آنها به گلوبالیسم همیشه مرا به یاد حکایت آن درویش در مثنوی می اندازد که بلندتر از دیگر درویشان «خر برفت و خر برفت» را فریاد میکشید بی انکه بداند چه شعار احمقانه ای را درحال سردادن است. آنتی گلوبالیسم بنن (و به دنبال او ترامپ) دو ویژگی مهم دارد: نخست عقب کشیدن آمریکا از هرگونه تعهد بین المللی و جهانی (اعم از اقتصادی، زیست محیطی، نظامی و امنیتی) و اولویت دادن به منافع مردمان آمریکا و به ویژه مردم عادی و کارگران. دفاع از این ایده برای افرادی که در آمریکا زندگی میکنند و به مشاغلی خرد و سطح پایین اشتغال دارند میتواند قابل فهم باشد. البته آنها احتمالا نمیدانند که آمریکا را گلوبالیسم پس از جنگ جهانی به قدرتمندترین کشور جهان بدل کرده است و اگر گلوبالیسم نباشد در بلندمدت آمریکایی هم نخواهد بود بلکه نهایتا شاهد دولت-ملتی محصور در جزیره با تنوع فرهنگی وسیع و فاقد هویت ملی مستحکم خواهیم بود. نکته ای که باید توجه داشت این است که گلوبالیسم تقدیر آمریکاست و نه یک انتخاب. بهرحال اگر کسی در هرجای دنیا فکر میکند ترامپ برای حقوق بشر یا براندازی و یا هر چیزی که ممکن است ذره ای به سود او تمام شود تلاشی خواهد کرد باید گفت درخطایی بزرگ است و تنها با احساسات به مسائل پیچیده مینگرد.
ویژگی دوم آنتی گلوبالیسم توجه به اجتماعات سنتی و ارگانیک است که بر سنتهای ریشه دار و سلسله مراتبی و نفی فردیت و حقوق طبیعی مدرن استوارند. سنتهایی که پیشرفت را فضیلت نمیدانند و به درک دوری از تاریخ قائل اند. از دید این نگرش طالبان نماینده سنت «ریشه دار» قبیله ای در افغانستان است: باید تقویت اش کنیم، با آن گفتگو کنیم، به رسمیت اش بشناسیم و به دولت آنها فشار بیاوریم که 5500 تروریست آدمکش را آزاد کند و بگذاریم تا خود اهالی افغانستان به نظم سنتی خود بازگردند. در چنین نظمی سنگسار و گردن زدن بخشی از سنتهای یک جامعه سلسله مراتبی است که با ارزشهای فردگرای مدرن نمیتوان آنها را مورد قضاوت قرار داد و اگر هم بتوان، خوب و بد آن به آمریکا مربوط نیست. اما اگر از فروش سلاح و یا میانجیگری سودی به جیب آمریکاییها برود بد نیست ایالات متحده وارد عمل شود و زود هم صحنه را خالی کند. عاشقان ایرانی ترامپ باید با کنار گذاشتن احساسات و هیجانات مقطعی کمی مطالعه و تامل کنند و قیاس بگیرند که مداخله ایالات متحده ترامپ در دیگر کشورهای منطقه ازجمله ایران از چه نوعی خواهد بود و چرا دل بستن بر عهد چنین سیاستمداری بسان تکیه بر بادصبا خواهد بود. ترامپ ممکن است رفتنی باشد یا بماند. اما وجود و وفور چنین ذهنیتهایی در کشورمان، به ویژه درمیان گروهی از تحصیل کرده گان، باید ما را به تاملی جدی وادارد. آینده کشور به هرجا برود با این گونه قضاوتهای سیاسی فرجامی نیکو نخواهد داشت.
Ahmad Bostani
https://t.me/marzockacademy
ترامپ، بنن و گلوباليسم: چرا ترامپيسم ايراني برخطاست؟
در ماه های اخیر و قبل تر در دوسه سال اخیر، من به مناسبتهای مختلف درمیان برخی از دوستان ایرانی بحث از ترامپ را پیش کشیدم. هدفم از طرح چنین بحثی هم کنجکاوی شخصی و هم نوعی کار پژوهشی بود. من سالهاست روی راست جدید (فار رایت، آلت رایت، راست جدید اروپایی، نظریه سیاسی چهارم و مانند آن) و به ویژه مبانی فلسفی و الهیاتی آنها مطالعه میکنم. در مدیای فارسی زبان و متاسفانه در آکادمی ایرانی (که تقریبا وجود خارجی ندارد) این اندیشه ها چندان شناخته شده نیستند و طبق معمول عموما این جریانها را باعنایت به صورت بندی سیاسی مشخصی که پیدا میکنند میشناسیم و نه براساس الگوهای فکری پیچیده ای که درپس انها حضور دارند. اگر با این الگوها آشنا نباشیم، رتوریک سیاسی و یا تصمیمات پیچیده و متناقض سیاستمداران و کنشگران که حاصل توازن نیروها و مجموعه پیچیده ای از عوامل محیطی و تصادفی است ما را فریب خواهد داد و درنتیجه براساس اخبار و تحلیلهای سیاسی روزانه، مدام الگوهایی در ذهن بازمی سازیم که ربط و نسبتی با ذهنیت این گنشگران سیاسی ندارد. درواقع ذهنیت اکثر مردمان عادی در جهان همینگونه عمل میکند: از مشاهده مجموعه ای از قرائن به الگوی ذهنی میرسند و آن را با قرائنی دیگر تقویت میکنند. شاید این را بتوان یکی از کارکردهای ذهن برای توضیح واقعیتها و قالب زدن آنها در ذیل یک نظریه عامیانه (folk theory) دانست. اما پژوهشگر جدی سیاست (و نه تحلیلگران شبکه های فارسی زبان که عموما فعالان سیاسی کم مطالعه اند) نگاهی پیچیده تر دارد: ازیک سو ایدئولوژی، دکترین و استراتژی را که در پس ذهن یک کنشگر سیاسی قدرتمند و یا پشتیبان دستگاه سیاست ورزی اوست را (فارغ از خطابه ها و تصمیمات) به دقت مطالعه میکنند و سپس تصمیم سازیها و کنشهای تاریخی و واقعی را با آن میسنجد و میکوشد توضیحی همه جانبه برای درک بهتر (و تاحد امکان پیش بینی) رفتار این کنشگران پیدا کند.
نگرشی که برخی از هموطنان ما نسبت به ترامپ دارند بسیار جالب توجه است و جداگانه باید موضوع مطالعه ای همه جانبه قرار گیرد. من در این مجال مختصر میخواهم چند سطری درباره مفهوم آنتی-گلوبالیسم بنویسم که یکی از مفاهیم مورد توجه کمپین و دولت ترامپ بود. ترامپ چنانکه همگان میدانند فردی کم اطلاع از سیاست بود و بیشتر با تکیه بر روحیه اي جنگنده وارد انتخابات شده بود. اما شخصیت مهمی که کمپین ترامپ را در قالب یک مفهوم کلیدی صورت بندی کرد و با این مفهوم بی شک نقشی اساسی در پیروزی او در دور اول داشت استیو بنن بود. یک آمریکایی کاتولیک با ذهنیتی پیچیده و فارغ التحصیل هاروارد که پشت پرده و مغز متفکر وبسایت برایتبارت و شرکت کمبریج آنالیتیکا بود و دهه ها در زمینه هایی چون بانکداری و تهیه کنندگی سینما ایده های خود را با جدیت و زیرپوستی دنبال میکرد. او درنهایت به ترامپ رسید و توانست اثر خود را در مقیاسی بسیار بسیار گسترده تر بگذارد. او مدتی هم در کاخ سفید به عنوان استراتژیست و مشاور حضور داشت ولی با ترامپ به مشکل برخورد و طبق معمول او هم با بی ادبی و قدرناشناسی بنن را اخراج کرد. اما بنن هرگز نه تنها دست از دفاع از ترامپ نکشید بلکه با جدیت بیشتری به برنامه های خود ادامه داد و ایده های خود را این بار به عنوان شخصیتی مشهور گسترش بخشید. به اروپایی ها متصل شد و به عنوان مشاور احزاب راستگرا در اروپا ایده مخالفت با اتحادیه اروپا و تقویت راستگرایی را پی گرفت. مناظره های متعددی در کانادا، بریتانیا، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی با شخصیتهای مشهوری چون برنار هانری لوی اندیشمند فرانسوی و یا دیوید فروم نویسنده محافظه کار کانادایی انجام داد و بیش از پیش به دفاع از ترامپ پرداخت. به یاد دارم در یک سخنرانی در اروپا درسال 2018 درمیان شلیک خنده حضار با جدیت و اعتماد به نفسی تحسین برانگیز میگفت: به یاد نمی آورم که ترامپ حتی یک خطای کوچک در این دو سال مرتکب شده باشد. دلیل این دفاع روشن بود: او ترامپ را فرصتی تاریخی برای عبور از گلوبالیسم میدید و شخص ترامپ برای او ذره ای ارزش و اهمیت نداشت. او میدانست ترامپ رفتنی است اما میخواست آنتی-گلوبالیسم به بخش جدایی ناپذیر سیاست و تصمیم سازی در آمریکا بدل شود.
درباره استیو بنن و اندیشه های او دو کتاب مهم نوشته شده است: اولی که در 2017 تحت عنوان «همواره عصیانگر» به قلم کیت کوفلر منتشر شد و دیگری همین چندماه پیش به قلم بنجامین تایتلبام تحت عنوان «جنگ برای ابدیت». در کتاب نخست فهرستی از اندیشمندان تاثیرگذار بر افکار بنن، برگرفته از مصاحبه هایی با خود او، آمده است که دو نام در این میان جلب توجه میکند: رنه گنون و جولیوس اوولا.
ادامه دارد ..
https://t.me/marzockacademy
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.