۱. بعضی وقتا، برای سالم موندن باید از شلوغی جدا شی… نه برای فرار، برای بازگشت.
۲. یونگ خودش سال‌ها تو برجش تنها بود، چون فهمیده بود بدون خلوت، یکپارچگی ممکن نیست.
۳. اون می‌گفت: این انزوا، یه نیاز روانه، نه یه تفریح.
۴. توی این خلوت، نقاب‌ت می‌افته، سایه‌ت رو می‌بینی، و خرد درونت بیدار میشه.
۵. انگار وجودت دوباره کوک میشه، و از لایه‌های عمیق‌تری درونت صدایی بلند میشه.
۶. از بیرون شاید شبیه غیب شدن باشه، ولی درونت داره متولد میشه.
۷. وقتی برمی‌گردی، دیگه اون آدم قبلی نیستی—می‌شی مرزنشین، بیدار ولی بی‌هیاهو.
۸. اینا کسایی‌ان که از حاشیه، با آگاهی و حضورشون به بقیه نور می‌دن.
۹. مثل فانوس‌های دریایی برای اونایی که واقعاً آماده‌ان خودشونو ببینن.
۱۰. این بخشیه از درسنامه‌ی یونگ؛ ادامه‌شو رایگان ببین از لینک زیر 👇
🔹 روان‌شناسی تحلیلی یونگ