صوتی داستان های خانم ناهید گلکار
Информация о канале обновлена 20.08.2025.
صوتی داستان های خانم ناهید گلکار
#خب_دیگه_چه_خبر ؟
#قسمت_سوم
آبرو دار
شش ماه قبل یک روز بی هوا صاحبخونه ی ما پشت در ظاهر شد و بند دل همه ی ما رو پاره کرد؛
سارا خواهرم در رو براش باز کرد و بابا هم نبود از همون جا بلند گفت: مامان با شما کار دارن؛
احساس کردم مامان داره از حال میره رنگش شده بود عین گچ دیوار و دستشو گرفت به کابینت آشپرخونه وبا نگاهی در مونده آروم گفت: الهی قربونت برم پسرم؛ برو یک طوری دست به سرش کن تا بابات بیاد؛ من می ترسم یک چیزی بگه پس بیفتم؛
گفتم: چی شده مامان؟ مگه کرایه اش رو ندادین؟
گفت : چرا اونو که مرتب و سر موقع میدم ولی فکر کنم موعد اجاره تموم شده حتما اومده زیاد کنه؛ خدایا به دادمون برس؛
گفتم: خیلی خب خودتون رو ناراحت نکنین باشه من میرم باهاش حرف می زنم بره بعدا بیاد؛ شایدم اونقدری اضافه نکرده؛ خدا بزرگه؛
رفتم و جلوی در و سلام و احوالپرسی گرم و گیرایی کردم شاید بتونم توی رو دروایسی بزارمش کرایه رو خیلی زیاد نکنه و گفتم: بابا خونه نیستن و مامان دست شون بنده؛ بفرمایید یک چایی میل کنید؛ لبخند پیروزمندانه زد و گفت: نه مزاحم نمیشم این قولنامه ی جدیده بدین بهشون اگر مایل بودن امضا کنن تا اجاره رو تمدید کنیم؛
در و بستم و گفتم: بی انصاف حتی نظر ما رو هم نپرسید؛ و اون قولنامه رو بردم و نشستم روی مبل تا بخونم؛ سارا و مامان دو طرفم نشستن و خودشون شروع کردن به خوندن؛ مامان در حالیکه انگار بدنش گر گرفته بود و عرق از پیشونیش پایین میومد و از زیر چونه اش می چکید گفت: یا خدا؛ نگفتم؟
آخه بگو بی انصاف نمیشه که تو هر چی پول لازم داری از ما بگیری؛ چهار صد میلیون تومن ما از کجا بیاریم یک مرتبه به کرایه اضافه کنیم؛ آخه مگه ما چیکاره ایم ؟
راستش اون خونه هشتاد متری و سه خوابه بود؛ البته سه خواب کوچک اونقدر که فقط تخت و وسایل ما توش جا می شد ولی من و خواهرم هر کدوم یک اتاق داشتیم؛ که نه صد میلیون رهن با ماهی پنج میلیون اجاره کرده بودیم؛
در حالیکه اون آپارتمان سه پنجره داشت که دو تاش رو به یک دیوار باز می شد و یکی رو به پشت یک ساختمون ؛هر بار که وارد خونه می شدیم انگار در دنیا به رومون بسته می شد؛
درد سرتون ندم هیچ راهی نداشتیم جز اینکه بیفتیم دنبال خونه؛ چونه زدن بابا هم با صاحبخونه فایده ای نداشت؛ چون ما اصلا پولی نداشتیم که کم و زیادش کنیم, تا بالاخره یکم پایین تر یک آپارتمان هفتاد متری و دو خوابه پیدا کردیم و حالا شش ماهی هست که اینجا زندگی می کنیم؛ که البته من بدون اتاق موندم و وسایلم توی اتاق ساراست و خودم وسط حال می خوابم اما این خونه یک بالکن رو برو خیابون داره و همین باعث شکرگزاری مادرم شده؛ مدام میگه؛ خوب شد از اون خونه اومدیم بیرون این بالکن به دنیا می ارزه وقتی دلمون می گیره میریم و دوتا نفس می کشیم و حالا مادر قانع و بساز من اونجا رو پر از گلدون کرده بود و دوتا صندلی گذاشته بود و می گفت پسرم بشین اینجا درس بخون دیگه حواست به کارای ما و صدای تلویزیون پرت نمیشه؛
اما من هر وقت پامو توی ایوون می زارم به فکرم می رسه اگر سر سال بشه و دوباره صاحبخونه بخواد نقدیگی این خونه رو زیاد کنه چیکار باید بکنیم؟
این دلخوشی کوچک هم از مادرم گرفته میشه؛ در آمد ما اونقدر نیست که بتونیم پس اندازی داشته باشیم؛ و به قول مامان همیشه با سیلی صورتمون رو سرخ نگه می داریم
؛ ولی آدما چقدر می تونن به خودشون سیلی بزنن؟ و این چرخه ی نامتعادل و ظالمانه تا کی می خواد ادامه پیدا کنه؛ تا کی قانونی برای اجاره ی خونه نباشه که هر کس هر چقدر دلش می خواد به کرایه اضافه کنه و مستاجر های این کشور که کم نیستن در عذاب دائمی زندگی کنن،
خب دیگه چه خبر ؟
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.