کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی
Информация о канале обновлена 02.10.2025.
کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی
وقتی انسان روی خود را به سوی «دین حنیف» یا «دین قَیّم» قرار میدهد، در واقع به سوی خداوند روی میآورد. در باب نخست سِفر پیدایش تورات، در داستان آفرینش انسان، آیه شگفتانگیزی وجود دارد که مضمونش در معارف اسلامی نیز آمده است:
خدا فرمود: «انسان را به صورت خود و شبیه خودمان بسازیم، تا بر ماهیان دریا، پرندگان آسمان، و بر چارپایان و همۀ جانوران وحشی و خزندگان روی زمین حکومت کند.» پس خدا انسان را به صورت خود آفرید؛ ایشان را به صورت خدا آفرید. (سفر پیدایش، باب یکم، ۲۶ ـ ۲۸)
بدیهی است چنانکه مفسران کتاب مقدس نیز اشاره کردهاند، مراد صورت ظاهری انسان نیست؛ مراد وجه باطنی و درونی و معنوی انسان است که هنگام آفرینش، سرشت و صفات الهی در او به ودیعه نهاده شده است. ما در قرآن مجید تعبیر «خلیفۀُ الله» (جانشین خدا) را داریم که با تفسیر آیه سفر پیدایش شباهت دارد؛ اما در احادیث به صراحت همان مضمونِ مشابهت چهره انسان و خداوند بیان شده است؛ ازجمله در گفتگوی نسبتاً طولانی امام صادق(ع) با روحانی مسیحی که با عنوان «جاثلیق» از او یاد شده (احتمالاً جاثلیق معرّب واژه یونانی کاتولیکوس یا کاتولیک است و به رهبران کلیسای نستوری اطلاق می شد)، این تعبیر به کار رفته است. بحث در باره خداشناسی و توجید بود که امام فرمود: «أنَّ اَلله عَزو جل خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِه».۲
این روایت به نقل از پیامبر اسلام(ص) در کتاب التوحید صدوق، داستانی دارد. کسی به دیگری دشنام داد که: «خداوند رویت را زشت گرداند!» پیامبر(ص) فرمود: «چنین مگو! خداوند انسانها را به صورت خویش آفریده است.»۳
تصویر باطنی وجه در دو مقوله انسان و خدا، از زیباترین مضامین معارف دینی است. در ادبیات کتاب مقدس (یهودی و مسیحی) و نیز در ادبیات قرآنی و احادیث و کلاً معارف اسلامی، میتوانیم جلوههای متفاوتی از این مضمون پیدا کنیم. انسان همچون آینهای در برابر خداوند است و در این آینه، وجهالله میخواهد چهره حقیقی خویش و سرشت الهی خویش را پیدا کند؛ به تعبیر شیخ محمود شبستری:
شرابی خور ز جام وجه باقی
«سَقاهم ربّهم» اوراست ساقی۴
دیگر از مقوله صورتگری قرآنی فراتر میرویم. در قلمرو قصههای قرآنی و داستان آفرینش انسان و نسبت او با خداوند، این بحث جایگاه شایسته خود را مییابد.
ادامه دارد
پی نوشتها:
۱. جرجانی، التعریفات، ص۳۲۳
۲. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۸، ص۳۳
۳. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۵۳
۴. برای نمونه عینالقضات همدانی در لوایح مینویسد: تو هم محبّی و هم محبوب؛ زیرا که جمال بهطبع محبوب است بدین نسبت محبی و چون سرّ «خلق الله آدم علی صورته» در تو پدید شده است، بدین نسبت محبوبی؛ پس روا بوَد که عاشق در خود نگرد، معشوق را بیند، دوست گیرد و در این مقام، تعدد برخیزد، عاشق و معشوق و عشق یکی باشد، بر دار تعدد و تکثر، تا وحدت او پدید گردد. (لوایح، فصل ۱۴۱)
نجمالدین رازی مینویسد: از جملگی آفرینش، نفس انسان بوَد که آینة جمالنمای حضرت الوهیت خواست بود و مَظهر و مُظهر جملگی صفات او اشارت «و خلق آدم علی صورته» بدین معنی باشد و خلاصة نفس انسان، دل است و دل آینه است و هر دو جهان، غلاف آن آینه و ظهور جملگی صفات جمال و جلال حضرت الوهیت به واسطه این آینه که: سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم... (مرصاد العباد، مقدمه)
مولانا مینویسد: «خلق آدم علی صورته» آدمیان همه مظهر می طلبند. بسیار زنان باشند که مستور باشند، اما رو باز کنند تا مطلوبیِ خود را بیازمایند... و عاشق به معشوق میگوید: «من نخفتم و نخوردم و چنین شدم و چنان شدم بی تو»، معنیش این باشد که: تو مظهر میطلبی، مظهر تو منم تا بدو معشوقی فروشی و همچنین علما و هنرمندان جمله مظهر میطلبند. «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ ان اُعرَف»، «خَلق آدم عَلی صورته»، اَی علی صورۀ احکامه. احکام او در همه خلق پیدا شود؛ زیرا همه ظل حقند و سایه به شخص ماند. (فیه ما فیه، فصل ۶۶). حافظ میگوید:
در خویشتن تفرج صنع خدای کن
کایینه خداینما میفرستمت
جامی گوید:
ای ز همه صورت خوب تو، به
صَـوَّرکَ الله عَلـی صـورته
روی تو آیینة حقبینی است
در نظر مردم خودبین، منه
بلکه حق آیینه و تو صورتی
وهمِ دویی را به میان، ره مده
صورت از آیینه نباشد جدا
انـتَ بـه متـحدٌ فانتَـبه
هر که سرِِ رشتة وحدت نیافت
پیش وی این نکته بوَد مشتبه
https://t.me/maktuob
سیدعطاءالله مهاجرانی
مقدمه پانزدهم: صورتگری قرآن مجید (۱۷)
وجه باطنی خدا وانسان
افزون بر آیات هفتگانهای که با صورتگری در قرآن مجید، چگونگی مواجهه چهره دوزخیان با شعلههای آتش در قیامت مطرح شده است، در هفت آیه نیز که جنبه وصفی خیالانگیز دارد، شاهد هفت گونه صورت یا صورتگری از انسانها هستیم. در این صورتگری اهل ایمان و اهل کفر شناسایی شدهاند: چهار مورد تصویر چهرههای اهل ایمان و سه مورد چهره اهل دوزخ است. این توصیفها یا تصویرها مانند آینههای رویاروی در آینهخانه به ما کمک میکند تا مفهوم آیات را بهتر درک کنیم:
الف) چهرههای اهل ایمان شاداب و درخشنده و پرطراوت است و شعاع نعمتهای الهی بر این چهرهها تابیده است.
۱ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ ناضِرَه: در آن روز چهرههایی شاداب است. (القیامه، ٢٢)
۲ـ تَعرِفُ فِی وُجُوهِهِم نَضرَۀَ النَّعِیم: بر چهرههاشان طراوت نعمت را بشناسی. (المطففین، ٢٤)
۳ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ ناعِمَه: در آن روز چهرههایی تازه باشد. (الغاشیة: ٨)
۴ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَه: در آن روز، چهرههایی درخشان است. (عبس: ٣٨)
ب) چهرههای دوزخیان گرفته و فروشکسته و غبارآلود است.
۵ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ باسِرَه: در آن روز چهرههایی عبوس و درهم کشیده است. (القیامه، ٢٤)
۶ـ وجوهٌ یَومَئِذٍ خاشِعَه: در آن روز، چهرههایی فروشکسته است. (الغاشیه، ٢)
۷ـ وجُوهٌ یَومَئِذٍ عَلَیهَا غَبَرَه: در آن روز، چهرههایی است که بر آنها غبار نشسته.
(عبس، ۴۰)
دوم: صورتگری در وجه باطنی
در قرآن مجید «وجه» در مفهوم باطنی، برای مؤمن استفاده شده است و نیز برای خداوند. نکته بسیار لطیف این است که وجه معنوی انسان در نسبت با وجه خداوند قرار میگیرد. بهتر از همه حافظ این مضمون را چنانکه شیوه اوست به آسمان برده است:
از پای تا به سر همه نور خدا شوی
در راه ذوالجلال، چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحبنظر شوی
(غزل ۴۸۷)
وجه معنوی انسان در آیهای که به «آیه فطرت» مشهور است، بیان شده است. آیه ۳۰ سوره ۳۰ قرآن مجید: «فَأقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا: روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! فِطرَتَ الله الّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا: این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده؛ لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ الله: دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ ذَلِکَ الدِّینُ القَیِّم: این است آیین استوار؛ وَلکِنَّ أکثَرَ النَّاسِ لا یَعلَمون: ولی اکثر مردم نمیدانند! (روم، ٣٠)
چگونه چهره خود را به سوی دین پاک قرار دهیم؟ یا چنانکه برخی مترجمان ترجمه کردهاند: «پاکدلانه روی خود را به سوی دین قرار دهیم»؟ زمخشری در تفسیر آیه در توضیح واژه «حنیفا»، آن را حال برای مأمور و نیز دین تلقی کرده است. دیگر مفسران نیز با اقتباس از او، همین نکته را متذکر شدهاند. در این صورت هر دو ترجمه یا استنباط را میتوان پذیرفت؛ منتها پیداست مراد، روی باطنی و به تعبیر حافظ «چهره جان» است.
این تابلو یا تصویر که جهره جان خود را به سوی دین قرار دهیم، میتواند تصویرهای بیپایانی را در ذهن شکل دهد. گویی به ازای هر انسانی، تصویری وجود دارد. هر انسانی تصویری مخصوص به خود از دین حنیف دارد. به روایت ابنعربی هر کدام از ما از خداوند تصویر ویژه خود و «اله معتَقد» خویش را داریم. زیبایی این تصویر وقتی به اوج خود میرسد که «وجه» برای خداوند هم به کار رفته باشد.
همه میدانیم خداوند منزه از آن است که صورت و شمایلی داشته باشد؛ اما همه عالم و هستی روی اوست! در واقع بدون وجه خداوند، هستی فرو میریزد. وجاهت هستی به خداست. جرجانی در رساله تعریفات که از لحاظ عمق اندیشه و اقتصاد کلمه مثالزدنی است، در ذیل «وجه الحق» نوشته است: «آنچه حقیقت شئ به آن متکی است، یعنی شئ نمیتواند حقیقتی بدون آن داشته باشد. اشاره به سخن خداوند متعال است: و لِلَّهِ المَشرِقُ وَالمَغرِبُ فَأینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ الله إنَّ الله واسِعٌ عَلِیم (البقره، ١١٥) [مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر طرف رو کنید،به سوی خدا روی آوردهاید. آری، خدا گشایشگر داناست]و آن عین حق است که در گوهر تمامی پدیدهها قرار دارد. قیومیّت حق متعال در اشیا، همان است که ما به عنوان وجه حق در اشیا تفسیر میکنیم.»۱ به تعبیر جلالالدین بلخی که وجه پیامبر(ص) را در برابر وجه خداوند تصویر کرده و سروده است:
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد، وجه الله بود
گویی مولانا به آیه فطرت توجه داشته که حنیف را صفت بیانی برای پیامبر(ص) معنا کرده است. افزون بر آن، به آیه «اینما تُولّوا» هم چشم داشته و هر دو آیه را در بیتی با هم هماهنگ کرده است. مصراع اول اشاره به آیه فطرت است و مصراع دوم اشاره به آیه ۱۱۵ سوره بقره. البته از این میناگریها در مثنوی معنوی که تفسیر عارفانه و هنرمندانه قرآن مجید است، نمونههای متعددی دیده میشود.
مشرکان به پیامبر(ص) دیوانه و جادوگر و کاهن و دروغگو و جعلکننده میگفتند. میگفتند آیات قرآن مجید را دیگران برایش مینویسند. پیامبر(ص) در برابر این سخنان شکیبا بود. زمان به عنوان ناقدی بصیر نشان داد که پیامبر(ص) خردمند و لطیف و آیندهبین بود. نشانی از جادوگری و کاهنی در زندگی او دیده نمیشد. در واقع زمان، مهمترین عنصری بود که سخنان ناسزاگویان را مثل غباری محو کرد. میگویند تنها پرندهای که جرأت میکند بر پشت عقاب بنشیند و با منقار خود مدام به پس گردن عقاب ضربه و زخم بزند، کلاغ است. عقاب واکنشی نشان نمیدهد، اوج میگیرد. کلاغ در اوج آسمان نفسش تنگ میشود و بند میآید، میمیرد و سقوط میکند؛ صبر جمیل عقاب در برابر آزار نامراد کلاغ! واقعیت این است که ما در زندگی امروز با پررنگ شدن سیاست که نمایی و نمودی غیرمتوازن یا کاریکاتوروار یافته است، اگر اهل نوشتن و طرح نظر باشیم، گهگاه یا مدام با واکنشهای تند و تیز روبهرو میشویم. این واکنشها، تا وقتی میتوان آن را نقد و عیارسنجی و حتی رد سخن نامید، سودمند است. اما هنگامی که با افترا و ناسزا و پرخاش و اتهام همراه میشود، چارهای جز هجر جمیل وجود ندارد. در قلمرو ادبیات هم همین است. وقتی «کتاب فاکنر در دانشگاه» را میخوانیم، (یکی از کتابهای پرنکته و پرمایه که خواندنش برای اهل نوشتن و ادبیات مثل آب و هوا لازم است!) مدام این مضمون تکرار میشود که فاکنر وقتی برای خواندن نظر منتقدان نمیگذارد. همین ماجرا را موراکامی در «جنون نوشتن» توضیح داده است. چخوف هم گفته است: «اسب شتابان در حال دویدن است؛ منتقدان مانند زنبور یا مگس اسب، مرتب به اسب نیش میزنند. مراقب باشید از رفتن باز نمانید!» قبل از چخوف و فاکنر و موراکامی، مولانا جلالالدین بلخی سروده است: «رو تو کار خویش کن ای ارجمند، زانکه ایشان ریش خود بر میکنند.» یکی از مهمترین ویژگیهایی که در معارف اسلامی ما به آن توجه شده است -گویی که در همین منظومه و رویکرد «هجر جمیل» قرار میگیرد- «تجاهل» است: «تجاهل العارف!» یعنی شما از امری باخبرید، اما به روی خودتان نمیآورید. کسی را میبینید، باخبرید که درباره شما سخن ناسزایی گفته است، اما به رویش نمیآورید. حتی به گونهای عمل نمیکنید که بویی ببرد که میدانید. ما در زندگی شتابنده خود هدفی داریم. اگر قرار باشد با هر سخنی برنجیم و پا پی هر حرفی شویم و آزارها را روایت کنیم: «گر به هر زخمی تو پر کینه شوی، پس کجا بیصیقل آیینه شوی!»
دو رهنمون دیگر در قرآن مجید برای این گونه رفتارها یا رویکردها تبیین شده است. گویی این دو نمونه نیز تفسیر همان «هجر جمیل» است. شما وقتی با امر بیهودهای -به تعبیر قرآن مجید «لغو»- روبهرو میشوید، از آن رویگردان شوید. این رویگردانی در سوره مؤمنون به عنوان صفت شاخص اهل ایمان بیان شده است: «وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.» ﴿المؤمنون: ٣﴾ یعنی «و کسانی که از بیهوده رویگردانند.»
لطافتی در ساختار آیه وجود دارد؛ جمله اسمیه است که بر تداوم دلالت میکند. این رویگردانی تبدیل به سبک زندگی و روش و منش شده است. «لغو» به روایت زمخشری «سخن یا رویکرد بیهوده» معنا شده است. ناسزاگویی را هم لغو تفسیر کردهاند. در این آیه، قرآن مجید به رویگردانی توصیه میکند. در آیه دیگری به «مرّوا کراما» یعنی«با بزرگواری از کنار امر بیهوده بگذرید.» در واقع «مرّوا کراما» تفسیر شیوه رویگردانی است. با اخم و تلخی و شماتت و ملامت رویگردانی نکنید، با تبسم و بزرگواری! رهنمون دوم تعبیر «سلام» است. اگر با نادانی رویارو شدید و سخنی گفت - پیداست نادان چگونه سخن میگوید- در پاسخش بگویید سلام! این سلام به معنای خداحافظی است. چنانکه در نماز، سلام به معنای پایان نماز است و نیز در ضربالمثل«با مردمان زمانه سلامی و والسلام!» یعنی دیگر خود را معطل نکن! قرآن مجید با این کلید واژهها: «هجر جمیل» و «اعراض» و «مرور کرام» و «سلام» یک منظومه ساخته است، منظومهای که عناصر آن با یکدیگر هماهنگی دارد، مانند ابعاد منشور. هر بعدی متکی بر ابعاد دیگر معنی پیدا میکند. بدیهی است در سخن و سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین صلواتالله علیهم و حکیمان و دانایان میتوان نمونههای بسیاری به عنوان مصادیق چنین رویکردی برشمرد. تا قدر عمر را بدانیم، با جدایی زیبا! و مرور کرام و سلام، از عمر و احوال خویش محافظت کنیم.
حسب حال. روزنامه ایران. سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴. جدایی زیبا!
سید عطاءالله مهاجرانی
شاید برایتان پیش آمده باشد؛ نسبت به کسی که با او سابقه دوستی طولانی یا حتی خویشاوندی داشتهاید؛ درگذار سالها و تطور زمانه و تحول احوال، احساس میکنید و درمییابید که آنچنان تغییر کردهاید که با یکدیگر تفاهم یا افق مشترک ندارید، نه افق مشترک اعتقادی و نه سیاسی و نه اجتماعی. چه باید کرد؟ بحث و مجادله و نکتهپرانی و خردهگیری و متلک یا طعنه و اهانت و کینهجویی!؟ قرآن مجید از تعبیر «هجر جمیل» استفاده کرده است؛ یعنی به زیبایی از او فاصله بگیریم یا فاصله زیبا! گواه شاهد صادق در آستین باشد. من از دوران دانشجویی دوستی داشتم-یعنی دیگر ندارم!- بیش از پنجاه سال از سابقه دوستی ما میگذشت! مارکسیست بود و هست! منتها نه مارکسیسم او و نه اسلام من سدّ راه دوستی ما نبود. بویژه هر دو از جوانی مخالف نظام پادشاهی بودیم. این دوستی و ارتباط تا انقلاب و پس از انقلاب تداوم یافت. دیدم به امام خمینی(ره) در اظهار نظری اهانت کرده بود. او خیال میکند که امام خمینی(ره) انقلاب مارکسیستی در ایران را نابود کرد. به قول او «خمینی نگذاشت بیژن جزنی لنین ایران بشود!» گفتم «رفیق! شاه نگذاشت!» جزنی و همراهان ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در تپههای اوین به دستور شاه و مدیریت پرویز ثابتی به قتل رسیدند. در خاطرات علم به این موضوع اشاره شده. در بین سطور یادداشتهای علم میتوان پشت پرده این فاجعه را شناسایی کرد. از سوی دیگر، من هم باور دارم که هویتم مدیون امام خمینی(ره) است. من با امام خمینی(ره) هویتم را یافته و شناختهام. اینجا دیگر زمان «هجر جمیل» است! بویژه او به نقد امام خمینی(ره) نپرداخته بود. ناسزا گفته بود، که بماند. چند باری به مناسبتهای مختلف تلفن زد. پاسخی ندادم و ننوشتم پیامی و سلامی نفرستادم. دیدم گفتوگوی بیشتر موجب کدورت افزونتر میشود. کاری با او ندارم. حتی او را ملامت هم نمیکنم. خب مارکسیست است و در آستانه هشتاد سالگی، میبیند که در یکی دو دهه پایانی عمر، پشیزی در جیب هویتش و پشمی به کلاه سیاستش نیست. رویای انقلاب مارکسیستی در ایران و البته در همه دنیا بر باد رفته است و خشکید و کویر لوت شد دنیاشان! «هجر» نشانه فاصله گرفتن است. «جمیل» که صفت مشبهه است برای وصف این جدایی است؛ جدایی زیبا. واژه جمیل در قرآن مجید در سه مورد دیگر نیز استفاده شده است. در هر کدام با منظومهای از روابط انسانی و اجتماعی روبهرو هستیم که ویژگیاش از نظر قرآن مجید «زیبایی» است. این چهار منظومه با هم نسبت دارند: «صبر جمیل» و «هجر جمیل» و «صفح جمیل» و «سراح جمیل.» در این «حسب حال» به دو مورد توجه دارم.
یکم: صبر جمیل. صبر جمیل در سوره یوسف در آیات شماره ۱۸ و ۸۳ از زبان یعقوب مطرح شده است. وقتی فرزندانش پیراهن خونی یوسف را به نشانه قتل یوسف توسط گرگ به او نشان میدهند و از شدت تأثر اشک میریختند! یعقوب به آنان میگوید در این فراق صبرم جمیل خواهد بود. صبر جمیل یعنی صبر کسی که در مقام صبوری و خویشتنداری مطلقاً شکوه و گلایهای نزد انسانها نمیبرد. اگر هم شکایتی دارد با خداوند سخن میگوید. صبر بدون شکایت زیباست! وقتی حافظ سروده است: «خون خور و خامش نشین که آن دل نازک طاقت فریاد دادخواه ندارد» مرادش صبر جمیل است. در سوره معارج، خداوند متعال به پیامبر اسلام توصیه میکند که صبرش جمیل باشد: «فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا.» ﴿المعارج: ٥﴾
دوم: هجر جمیل که موضوع این «حسب حال» است، روایت دیگری از صبر جمیل است. پیامبر(ص) در دوران زندگی در مکه با آزارهای گوناگون و سنگین مشرکان روبهرو بود. پیامبر(ص) را با کلام آزار میدادند و یارانش مانند بلال حبشی و خانواده عمار یاسر بسیار آزار میدیدند و شکنجه میشدند. خداوند به پیامبر(ص) توصیه میکند که: «وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا یقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا.» ﴿المزمل: ١٠﴾ یعنی «بر سخنانشان شکیبا باش و با زیبایی از آنان فاصله بگیر.» «فاصله» میتواند مصادیق گوناگونی داشته باشد. چنانکه یک مصداق مشهور و روشنش هجرت پیامبر(ص) از مکه به یثرب بود که مدینة النبی نامیده شد. امام فخر رازی در تفسیر کبیر، برای هجر جمیل چند مشخصه بیان کرده است: «انسان با قلب خود و حال و هوای خویش فاصله میگیرد. در روش و رویکرد، مخالفت خود را نشان میدهد. منتها با مدارا و چشمپوشی و دوری از واکنش.»
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.