اشعار اختصاصی از مجموعه ادبی چامه
شعر و غزل
@chaame تلفیق تک بیت و تصویر
@chaameadmin تماس با ما
Информация о канале обновлена 04.10.2025.
اشعار اختصاصی از مجموعه ادبی چامه
شعر و غزل
@chaame تلفیق تک بیت و تصویر
@chaameadmin تماس با ما
در دل تنگم خموشی میکند انبار حرف
محرمی کو تا بگویم اندک از بسیار حرف
حرفهای پختهٔ سنجیده دارم در درون
گر به نطق آیم توانم گفت صد طومار حرف
محرمی خواهم که دریابد به حدس صایبش
از لب خاموش من بیمنّت اظهار حرف
حال دل از چشم گویا فهمد آن کِش دیده هست
عاشقان را نیست جز از چشم گوهربار حرف
من نمیخواهم که گویم حرفی از اندوه دل
میکند چون میتراود از دل خونبار حرف
خارخار گفتنی چون تنگ دارد سینه را
آید از بهر گشایش بر زبان ناچار حرف
چند حرف از قشر بتوان گفت با اصحاب کل
اهل دل کو تا به هم گوییم از اسرار حرف
بحر پر دُرّ معارف خواهم و کان سخن
تا بریزد بر دلم از لعل گوهربار حرف
از بلاغت میزداید گاه زنگ از دل سخن
وز حلاوت گاه دل را میبرد از کار حرف
صاحب دل راست فهم رازها از سازها
صاحب دل شو شنو از نای و موسیقار حرف
نکتهها درجست در صوت طیور آگاه را
گر تو را هوشی است در سر بشنو از منقار حرف
شد مضامین در میان اهل معنی مبتذل
تازهگویی کو که آرد فکرش از ابکار* حرف
هرکه قدر حرف نشناسد مکن با او خطاب
حیف باشد حیف جز با مردم هشیار حرف
مستمع ز افسردگی خمیازهاش در خواب کرد
با که گویم کی توان الا برِ بیدار حرف؟
چون نمییابی کسی گوشی دهد حرف تو را
بعد از این ای فیض میگو با در و دیوار حرف
#فیض_کاشانی
*: جمع بکر
@chaameghazal ⛱️
پاییزها به یاد تو میافتم، آن چشمهای قهوهای روشن
حالا کجای شهر سرت گرم است؟ حالا کجا دوباره تو را یک زن؟
در کافههای «نقشجهان» با کی، مشغول چای و فال ورق هستی؟
آیا هنوز شاد و دلانگیز است «بازار قیصریّه» بدون من؟
پاییزها به یاد تو میافتم، وقتی که بیمقدّمه در بازار
میایستم مقابل یک بوتیک، زل میزنم به صورت یک مانکن
وقتی که پشت گاز تمام روز، یا سوخته برنج و خورشتم، یا-
سر رفته شیر و خشک شده کتری، یا گیر کرده دکمهٔ این همزن
تو صبح با پیامک کی از خواب بیدار میشوی و در این شبها
وقتی چراغها همه خاموشند با «شب بخیر» ِ کیست دلت روشن؟
من وقت خواب یاد تو میافتم: یک جنگل سیاه که در قلبش
آهوی کوچکی است که بیدار است با چشمهای قهوهایِ یک زن
و فکر میکنم که در این جنگل، وقتی که برگها همه میریزند
آن چشمهای قهوهای روشن، آیا هنوز عاشق پاییزند؟
#پانتهآ_صفایی
@chaameghazal 🪐
جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
من بر کنار رفتم تو در میان نشستی
گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان
چون تو به جای جانم بر جای جان نشستی
گرچه تو را نبینم بی تو جهان نبینم
یعنی تو نور چشمی در چشم از آن نشستی
چون خواستی که عاشق در خون دل بگردد
در خون دل نشاندی در لامکان نشستی
من چون به خون نگردم از شوق تو چو تنها
در زیر خدر* عزت چندان نهان نشستی
گفتی مرا چو جویی در جان خویش یابی
چون جویمت که در جان بس بینشان نشستی؟
برخاست ز امتحانت یکبارگی دل من
من خود کیم که با من در امتحان نشستی؟
تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستی
عطّار عاشق از تو زین بیش صبر نَکْنَد
نبوَد روا که چندین بی عاشقان نشستی
#عطار
*: پرده
@chaameghazal ⛱️
در آن درازترين شب كه آب يخ زده بود
كنار پنجرهام آفتاب يخ زده بود
در آن شبى كه درختان عقيم گرديدند
در آن شبى كه جنينِ سحاب يخ زده بود
شبى كه محتسب از مست كينه در دل داشت
و جام عقدهگشاى شراب یخ زده بود
شبى كه غنچه ز ترس تبر نمىخنديد
و در پیالهٔ چشمش گلاب يخ زده بود
شبى كه آینه تصوير را نمىفهميد
و در برابر پرسش، جواب يخ زده بود
شبى كه دم زدن از عشق كفر مطلق بود
شبى كه عاطفه از اضطراب يخ زده بود
تو با كدام غزل عشق را صلا دادى؟
كه بر گلوى تو آن شب طناب يخ زده بود
#محمد_سلمانی
@chaameghazal ⛱️
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.