🔍
#نامهای_مردانه (شاهان و پهلوانان)- نماد تیرههای ایرانی و بخشی از سرگذشت راستین نیاکان(۶)
#کیقباد ، بنیاد و نماد #فدرالیسم_ایرانی
👈 این جستار تنها واکاوی تاریخ است و پیشنهاد شیوه فرمانروایی فدراتیو برای ایران فردا نیست!
الف– ریشهشناسی
کیقباد
در اوستا[۱] کَویکَواتَ (KaviKavata) که «کَوی» برابر مطلق «شاه»، دیرتر به «کَی» دگریده و پیشوند نام شاهان کیانی است!
«کَوی» خود از ریشه آریایی(به نادرست : هند و اروپایی) Keu/Kou به مانای «نگریستن، زیر نظر گرفتن، هشیار بودن، مشرف بودن» دانسته شده![۲] شاه کسی است که بر کشور اشراف دارد!
در باره بهر دویُم، سخنها گونهگون است! استاد کزازی مینویسند: «معنای این نام به درستی روشن نیست!»[۳]
«کَواتَ» را بارتولومه برابر «محبوب، گرامی» دانسته[۴]! دوهارله «کَواتَ» را برگرفته از واژه پهلوی «کَوادَه» به مانای «آستانه در» دانسته و گمان دارد که «کَواتَ» برابر باشد با «کودکی که بر آستانهی در یافته باشند(بچه سر راه) [۵]!
این برداشت با روایت یافته شدن قباد در صندوقی بر رود[۶] و پرورش او از سوی زَو(زاب) تا اندازهای همخوان است! ولی از آنجا که در تاریخ شاهان دیگری نیز به نام قباد(=کَوات) داریم که چنین پیشینهای ندارند، این دو دیدگاه را نمیتوان استوار دانست!
استادجنیدی هر دو بهر «کَوی» و «کَوات» را همخانواده دانستهاند که پسوند «اَ» در بهر دویم افزوده شده و به گونه جمع در حالت اضافی برابر است با kavi-kavatanam که به فارسی امروز میشود «شاهِ شاهان»![۷]
این برداشت با چگونگی گزینش کیقباد به شاهنشاهی ایران همخوانی دارد!
در شاهنامه، زال که خود «شاه» سیستان (یکی از استانهای ایران) است برای برگزیدن کسی که بر تخت ایران بنشیند با «جهاندیدگان» رای میورزد:
ز لشکر به لشکر دو فرسنگ ماند
سپهبد جهاندیدگان را بخواند
بدیشان چنین گفت ک«ای بخردان
جهاندیده و کارکردهردان
پراگنده شد رای بی تختِ شاه
همه کار بیروی و بیبر سپاه
کسی باید اکنون ز تخمِ کیان،
به تختِ کَییبر کمر بر میان!
نشستند یک هفته با رایزن
شدند اندرآن موبدان انجمن
به هشتم، بیاراستند تخت آج
برآویختند از بر آج تاج.
به شاهی نشست از برش کیقباد
همان تاج گوهر به سر برنهاد![۸]
اینچنین، شاهنشاهِ(کَویکَواتَ) ایران از سوی انجمن مِهیستان(شاهان و بزرگان کشور) برگزیده و شیوه کشورداری که فریدون و سپس منوچهر بنیاد نهاده بودند استوار میشود! در این شیوه، گسترههای گوناگون کشور هریک فرمانروا(پادشاه) خود داشتند و شاهنشاه (شاهِشاهان/شاهِ جهان) نگاهبان پیوند شاهان و یکپارچگی همه کشور بود! شاهان محلی به شاهنشاه باژ و ساو میدادند و در جنگها زیر فرمان او یکپارچه میشدند!
پس، شیوه فرمانروایی که اروپاییان #فدرالیسم میخوانند، سدهاسال پیش از مادان و هخامنشیان و بسا پیش از کیانیان در ایران شناختهشده و بآیین بود و تا روزگار کمبوجیه و سپس باز در روزگار اشکانیان این شیوه پابرجا بود!
زندهیاد استاد مهردادبهار واژه «پهلوی» را برابر واژههای عربی «اعیان و شراف» میدانند که در پارسی میانه «کَردَگ خوَداییه kardag xwadayih» به مانای «ملوکالطوایفی» (کَردگ = بریده، جداجدا ؛ خوَداییه=شاهی) گفته میشد![۹]
گیرشمن پی برده و افزون بر اشاره به گرداندن فدراتیو کشور در جایجای کتاب «ایران از آغاز تا اسلام»؛ همراه با دیگران، در کتاب «ایران باستان» مینویسند:
الف-«نظام موروثی و تقسیم قدرت عیلامیان وابستگی تام به شکل حکومتی آنها داشت... شوش درواقع پایتخت فدرال آنها برشمرده میشد![۱۰]
ب- لقب #شاهنشاه در این دوره (هخامنشی)که بر شاه ایران مینهادند، نشان میدهد که قدرت مرکزی اقتدار خودرا از طریق یک هرم قدرت اعمال میکرد که در لایههای پایین آن افراد قدرتمندی بودند که خود «شاه» برشمرده میشدند!... [۱۱]
از سنگنبشته بیستون بر می آید که داریوش تمامیتخواه، این شیوه دیرپای خودگردانی(فدرالیسم) را برانداخت، اشکانیان باز به همین شیوه بازگشتند!
چو بر تختشان شاد بنشاندند
ملوک طوایف همیخواندند!
اردشیر بابکان با کودتا بر اشکانیان و برانداختن ایشان، دیگربار به شیوه فرمانروایی توتالیتر روی آورد و یکایک شاهان محلی را -که در برابر او و بازگشت به تمامیتخواهی ایستادند- سرکوب و از میان برداشت و این پایانی بود بر #فدرالیسم_ایرانی! [۱۲]
یارینامهها:
۱- فرودینیشت۱۴۲ و زامیادیشت۷۱
۲- فرهنگ ریشه واژگان فارسی - علینورایی
۳- کزازی- نامه باستان۲- ر۳۰۵
۴- فرهنگ نامهای شاهنامه – رستگار فسایی۷۴۱
۵- حماسهسرایی در ایران– صفا۴۹۶
۶- بندهش- بهار۱۵۰
۷- کیقباد یا فدرالیسم – ۱۳۹۹– کانال بنیاد نیشابور
۸- شاهنامه فردوسی–خالقی مطلق
۹- پژوهشی در اساطیر ایران– چاپ نهم۱۹۷
۱۰- ایران باستان –گیرشمن و دیگران– آژند۱۰
۱۱- همان– ۳۸
۱۲- کارنامه اردشیر بابکان
https://t.me/ShahnamehToosi