برای شروع رسمی پاییز

@letterssto

«کاش پاییز زود فرا می‌رسید. آن روز بارانی را روی کورلَرِن یادت می‌آید؟ آب روی صورتت راه گرفته بود... پوستر مرا با هامفری بوگارت اشتباه گرفته بودی؟ امروز چه می‌کنی؟ دقیقاً در همین ساعت (ساعت یازده)؟ آیا به من فکر می‌کنی؟ از انتظار خسته نشده‌ای؟ قبل از هر چیز نامه‌ات را بفرست. دیگر طاقت ندارم من می‌بوسمت عشق من از همه چیز مهمتر خوشحال باش و زیبا!»


‌
• آلبر کامو / نامه به ماریا کاسارس

@letterssto

«هر دو به یک چیز فکر می‌کردیم ولی هیج‌کدام به روی هم‌دیگر نمی‌آوردیم. جای او عجیب خالی بود. غیبت دائمی و بی‌درمان او قلب‌مان را خالی کرده بود.»

شاهرخ مسکوب/ سوگ مادر

@letterssto

کلا باید این عادتِ «دوست داشتن» را از سرم بیاندازم، مثل عادت مادر داشتن، همزبان داشتن، وطن داشتن... حالا که انقدر بی‌چیز شدم آویختن زندگی‌ام به این تک قلاب غلط است. بدون آنها نمردم، بدون این هم قطعا نخواهم مرد. می‌دانی، دیگر حتی اندوهگین هم نیستم، فقط خسته‌ام، شاید خاصیت غربت و تنهایی توامان است، شیره جان‌ آدم مکیده می‌شود و از یک جایی دیگر فقط منتظر می‌ماند.

• گلاویژ نامه به دریابند

@letterssto

«همیشه چیزهایی هست یکی می‌داند و آن‌یکی از آن‌ها بی‌خبر است و سال‌ها طول می‌کشد تا آن‌یکی از این چیزها باخبر شود؛ چیزهایی که اگر زودتر می‌دانست شاید پی راهی برای ترمیم پیوند می‌گشت؛ راهی که حالا بعید به نظر می‌رسد. پایانِ یک پیوند درست همین لحظه است.»

• محسن آزرم / نامه به سینما

@letterssto

آهنگِ شب

@letterssto