Hadi Samadi
پژوهشگر «تکامل و فلسفه»
آیندهپژوه تکاملی
https://www.instagram.com/hadisamadi.evophilosophy/profilecard/?igsh=dWVnaHU0ZnlxZ2hi
Информация о канале обновлена 17.11.2025.
Hadi Samadi
پژوهشگر «تکامل و فلسفه»
آیندهپژوه تکاملی
https://www.instagram.com/hadisamadi.evophilosophy/profilecard/?igsh=dWVnaHU0ZnlxZ2hi
پاسخی به معمای اینکه چرا عمومأ جانوران در جدال بر سرجفت، رقیب را نمیکشند؟!
فصل پنجم از تأثیرگذارترین فصلهای ژن خودخواه است که داوکینز، به این معما پاسخ میدهد.
معمای پرخاشگری مهارشده
اگر موجودات زنده ماشینهای بقای خودخواهی هستند که برای به حداکثر رساندن بقای ژنهای خود برنامهریزی شدهاند، چرا جانوران همیشه رقبای خود را تا سر حد مرگ نمیکشند؟ در طبیعت، ما اغلب شاهد درگیریهای آیینی، تهدیدها، بلوفها، و ژستهای تسلیم هستیم، و نه جنگ بیامان تا پای جان. این رفتار به ظاهر جوانمردانه و مهارشده، در نگاه اول با تفسیری ساده از نظریهی ژن خودخواه در تضاد است.
پاسخ ساده این است که پرخاشگری بیقید و شرط، هزینهها و خطراتی نیز به همراه دارد. مبارزه زمان و انرژی مصرف میکند و حتی اگر فرد پیروز شود، ممکن است به شدت مجروح شده و از مزایای پیروزی خود بهرهمند نشود. علاوه بر این، کشتن رقیب ممکن است به نفع رقیب دیگری تمام شود. بنابراین، تصمیم برای جنگیدن باید بر اساس محاسبهی ناخودآگاه هزینه-فایده باشد.
نظریهی بازی و استراتژی پایدار تکاملی
برای تحلیل این محاسبات هزینه-فایده، داوکینز به سراغ نظریه بازیها میرود و دو مفهوم اصلی را معرفی میکند.
استراتژی، که یک سیاست رفتاری از پیشبرنامهریزی شده است؛ برنامهای ناخودآگاه که توسط ژنها دیکته میشود. در مقابل «استراتژی پایدار تکاملی» نوع خاصی از استراتژی است که اگر توسط اکثر اعضای جمعیت اتخاذ شود، آنگاه هیچ استراتژی جایگزین (جهش یافتهای) نمیتواند به آن غلبه کند. به عبارت دیگر، بهترین استراتژی برای یک فرد به کاری که اکثریت جمعیت انجام میدهند، بستگی دارد: یک حالت پایدار، که انتخاب طبیعی، انحراف از آن را جریمه میکند.
مدل ساده «شاهین-کبوتر» را در نظر بگیرید. شاهین همیشه با تمام قوا میجنگد و فقط زمانی عقبنشینی میکند که به شدت مجروح شود. اما کبوتر هرگز به کسی آسیب نمیرساند. فقط تهدید میکند و اگر مورد حمله قرار گیرد، فرار میکند.
با تخصیص امتیازهای فرضی برای برد، باخت، جراحت شدید، و اتلاف وقت، داوکینز نشان میدهد که یک جمعیت کاملاً کبوتری، پایدار نیست. یک شاهین جهشیافته در چنین جمعیتی به سرعت موفق میشود، زیرا در تمام مبارزات به راحتی پیروز میشود. ژنهای شاهین به سرعت در جمعیت پخش خواهند شد. اما جمعیت کاملاً شاهینی نیز پایدار نیست؛ زیرا با گسترش جمعیت یکدست شاهین، زد وخورد و جراحت دائمی اجتنابناپذیر است.
هیچیک از این دو استراتژی به تنهایی پایدار نیست. راهحل، یک نسبت پایدار بین شاهینها و کبوترهاست. در این نسبت تعادلی، میانگین امتیاز یک شاهین دقیقاً با میانگین امتیاز یک کبوتر برابر میشود. در این نقطه، انتخاب طبیعی هیچکدام را بر دیگری ترجیح نمیدهد و جمعیت به ثبات میرسد.
داوکینز تأکید میکند که استراتژی پایدار تکاملی با انتخاب گروهی کاملاً متفاوت است. در مدل شاهین-کبوتر، توافق فرضی کبوترها، که همگی توافق کنند کبوتر باشند، برای تکتک اعضای آن گروه سودمندتر از وضعیت تعادل با شاهینها خواهد بود. اما چنین توافقی ذاتاً ناپایدار است، زیرا همیشه در برابر خیانت از درون آسیبپذیر است. یک شاهین در میان کبوترها به موفقیت چشمگیری دست مییابد و هیچ چیز نمیتواند جلوی تکامل این شاهینها را بگیرد.
استراتژی پایدار تکاملی به این علت پایدار است که در برابر خیانت از درون مصونست؛ نه به این دلیل که برای افراد گروه خوب است.
استراتژیهای پیچیدهتر و مبارزات نامتقارن
مدل شاهین-کبوتر بسیار ساده است. داوکینز استراتژیهای پیچیدهتری مانند «تلافیجو» را معرفی میکند، که فرد تلافیجو یا انتقامگیر در ابتدا مانند کبوتر رفتار میکند اما اگر مورد حمله قرار گیرد، مانند شاهین تلافی میکند. در شبیهسازیهای کامپیوتری، استراتژی «تلافیجو» به عنوان یک استراتژی پایدارتر ظاهر میشود و به خوبی ماهیت «مبارزه با دستکش بوکس» در جانوران را توضیح میدهد.
طرفین مبارزات عمومآ عدم تقارن دارند و مبارزه بین دو فرد برابر رخ نمیدهد. سه نوع عدم تقارن وجود دارد: قدرت نابرابر؛ ارزشهای نابرابر؛ و نابرابریهای تصادفی. این آخری پرسشبرانگیزتر است. به مثالی توجه کنید.
استراتژی شرطی «اگر صاحبخانه هستی، حمله کن؛ اگر تازهوارد هستی، عقبنشینی کن» میتواند یک استراتژی پایدار تکاملی باشد زیرا این قرارداد ساده به سرعت به درگیریها پایان میدهد و در وقت و انرژی صرفهجویی میکند؛ هر چند که ممکن است دو طرف ارزش برابری برای آن منابع قائل باشند و قدرت برابری هم داشته باشند و صرفا بر حسب تصادف است که یکی زودتر به ان «خانه» رسیده است.
در پایان، داوکینز میگوید که یک ژن نیز به خاطر تواناییاش در همکاری با دیگر ژنهایی که احتمالاً در بدنهای متوالی با آنها شریک خواهد بود، انتخاب میشود.
هادی صمدی
@evophilosophy
نیکوس کازانتزاکیس، خالق زوربا، از شاگردان آنری برگسون بود. برگسون نظریهای تکاملی دارد با نام تکامل خلاق. برگسون در ۱۹۰۷ کوشید تکامل داروینی را از سیطره تبیینهای مکانیکی بیرون آورد و نگاهی ارگانیک به تکامل داشته باشد: فرآیندی درونی، زنده و آفریننده.
زوربا تجسد ایدههای برگسون است: نیرویی خودجوش، بیبرنامه، اما آکنده از زندگی. در برابر او، راویِ روشنفکر، رئیس، همان عقل منجمد برگسونی است: ذهنی که تحلیل میکند اما نمیزید. تکامل روحی راوی در داستان، در واقع نوعی حرکت از تحلیل به آفرینش، و از اندیشه به شهود است.
در فلسفه برگسون، اخلاق والا از خلاقیت و عشق به زندگی سرچشمه میگیرد، و نه از قواعد ثابت. زوربا نیز اخلاق خاص خود را دارد: طبیعی، آزاد، و سرشار از نیروی حیات.
در جلسهای که در پلتفورم همپسند برگزار میشود از لزوم بازنگری در زوربای یونانی به عنوان الگویی برای زیستن در عصر سرد دیجیتال که انسان به دنبال معنای زندگی در برون از متن زندگیست خواهم گفت.
هادی صمدی
@evophilosophy
فصل چهارم کتاب ژن خودخواه به نقش بدن در تکامل اختصاص دارد و در انتها با نگاهی ژنمحور به معمای فریب در جهان جانوران اشاره میکند و تبیینی ساده برای این معمای پیچیده عرضه میکند.
ماشینهای بقا در ابتدا صرفاً دیوارهایی برای محافظت از ژنها در برابر جنگ شیمیایی با رقبا بودند؛ و از مولکولهای آلی موجود در سوپ بنیادین تغذیه میکردند. با تمام شدن این منبع غذایی، دو شاخه اصلی تکامل یافتند: گیاهان، که یاد گرفتند با استفاده مستقیم از نور خورشید، مولکولهای پیچیده را از مولکولهای ساده بسازند. و جانوران، که کشف کردند چگونه با خوردن گیاهان یا سایر جانوران، زندگی کنند.
رفتار، به معنای حرکت سریع، ویژگی بارز جانوران است که طریق تکامل عضله به دست آمد که مانند موتور عمل میکند و برای کنترل حرکات نیز سیستم عصبی تکامل یافت.
رفتار هدفمند و پیدایش آگاهی
از برجستهترین ویژگیهای ماشینهای بقا، رفتار به ظاهر هدفمند آنهاست. وقتی جانوری را در حال جستجوی غذا یا جفت میبینیم، به نظر میرسد که دارای هدف و آگاهی است. داوکینز توضیح میدهد که این رفتار هدفمند را میتوان بدون نیاز به فرض وجود آگاهی درک کرد. او از مهندسی و مفهوم بازخورد منفی به عنوان مثال استفاده میکند. ترموستات دمای ماشین را از طریق سیستم بازخورد تنظیم میکند بدون آنکه آگاهی داشته باشد.
از نگاه داوکینز ماشینهای بقا نیز به همین شیوه عمل میکنند. مغز جانوران به گونهای سیمکشی شده که به طور خودکار برای رسیدن به حالات مطلوب (مانند سیر شدن، یافتن جفت) تلاش کند. داوکینز احتمال میدهد که آگاهی زمانی به وجود آمده باشد که شبیهسازی مغز از جهان آنقدر کامل شد که باید مدلی از خود را نیز در بر میگرفت.
ژن: برنامهنویس، نه عروسکگردان
نکتهی مهم در این فصل، تمایز بین کنترل نهایی و کنترل لحظهای است. ژنها نمیتوانند رفتار ماشین بقای خود را مانند عروسکگردان کنترل کنند. دلیل این امر مشکل تأخیر زمانی است: ژنها از طریق کنترل سنتز پروتئین کار میکنند، که فرآیندی بسیار کند است و ماهها طول میکشد تا یک جنین ساخته شود، در حالیکه رفتار گاه در مقیاس میلیثانیه رخ میدهد.
بنابراین، ژنها مانند یک برنامهنویس کامپیوتر عمل میکنند. ژنها مانند راننده نیستند که مستقیماً ماشین را کنترل میکند، بلکه یک کامپیوتر اجرایی سریع (مغز) میسازند و آن را از قبل با قوانین، استراتژیها، و توصیهها برای مقابله با رویدادهای آینده برنامهریزی میکنند.
پیشبینی، یادگیری و شبیهسازی
از آنجایی که زندگی پر از رویدادهای غیرقابل پیشبینی است، ژنها نمیتوانند برای هر موقعیتی یک دستور خاص بنویسند. در عوض، استراتژیهای کلی را برنامهریزی میکنند. این برنامهریزی نوعی پیشبینی است. به عنوان مثال، ژنهای خرس قطبی با ساختن یک پوشش موی ضخیم و سفید، گویی پیشبینی میکنند که آینده در یک محیط سرد و برفی خواهد بود.
برای مقابله با محیطهای غیرقابل پیشبینیتر، ژنها ظرفیت یادگیری را در مغز تعبیه کردهاند. برنامه به این شکل است:
«اینها کارهای لذتبخش هستند (طعم شیرین، ارگاسم) و این کارهای دیگر ناخوشایند (درد، گرسنگی) هستند. هر کاری را که با یک چیز خوب دنبال شد، تکرار کن و از هر کاری که پیامد آن یک چیز بد بود، اجتناب کن.»
جالبترین روش پیشبینی، شبیهسازی است. یک ماشین بقا میتواند در ذهن خود، پیامدهای گزینههای مختلف را شبیهسازی کند، بدون اینکه نیاز به آزمون و خطای واقعی داشته باشد. شبیهسازی هم ایمنتر و هم سریعتر از آزمون و خطای واقعی است.
چرا دروغ؟!
در پایان فصل، داوکینز به ارتباطات به عنوان نوعی رفتار اشاره میکند که در آن یک ماشین بقا بر رفتار ماشین دیگر تأثیر میگذارد. به سادهترین نوع ارتباطات توجه کنید. وقتی به فردی میگویید «فلانجا بنشین» در واقع وارد فرایند کنترل رفتار او شدهاید تا مطابق آنچه مطلوب شما است رفتار کند. ارتباطات بسیار پیچیده مانند رفتارهای اعضاء یک خانواده یا گروه نیز مطابق همین منطق ساده هستند.
دیدگاه سنتی این بود که سیگنالهای ارتباطی برای منفعت متقابلِ فرستنده و گیرنده تکامل یافتهاند. اما داوکینز این ایده را قبول ندارد و میگوید هر زمان که تضاد منافعی وجود داشته باشد (که تقریباً همیشه وجود دارد)، احتمال دروغگویی و فریبکاری نیز به وجود میآید. او دروغگویی را در معنای عملکردی آن تعریف میکند و آن را قصدی آگاهانه برای فریب نمیبیند. برای مثال، یک پرنده ممکن است با دادن یک سیگنال هشدار دروغین «شاهین!»، رقبای خود را از یک منبع غذایی دور کند.
از منظر نگاه ژنمحور داوکینز، رفتار جانوران (از جمله ارتباطات انسانی)، چه فداکارانه و چه خودخواهانه، تحت کنترل غیرمستقیم اما بسیار قدرتمند ژنهاست. ژنها سیاستگذاران اصلی هستند؛ مغزها مجریان.
هادی صمدی
@evophilosophy
فصل سوم کتاب ژن خودخواه پس از معرفی دیانای، از منظر ژنمحور پاسخهای جذابی به این دو معمای زیستشناسی میدهد.
داوکینز توضیح میدهد که همانندسازهای امروزی مولکولهای دیانای هستند و ما، به همراه تمامی جانوران، گیاهان، باکتریها و ویروسها، ماشینهای بقا برای آنها هستیم. دیانای دو کار اصلی و مهم انجام میدهد. نخست اینکه دیانای از خودش کپیهای دقیق میسازد. این فرآیند از آغاز حیات بدون وقفه ادامه داشته و با هر تقسیم سلولی، کل مجموعه نقشهها با کمترین خطا کپی میشود. و دوم اینکه دیانای به طور غیرمستقیم بر ساخت مولکولهای دیگری به نام پروتئین نظارت میکند. پروتئینها نیز مصالح ساختمانی بدن را تشکیل میدهند و همچنین فرآیندهای شیمیایی درون سلول را کنترل میکنند. اما این کنترل یکطرفه است زیرا ویژگیهای اکتسابی به ارث نمیرسند. مهم نیست طی زندگی چقدر دانش کسب کنیم، هیچکدام از طریق ژنتیکی به فرزندان منتقل نمیشود. هر نسل از صفر شروع میکند. بدن، راهی است که ژنها برای حفظ خود بدون تغییراتی که در بدن رخ میدهد، ابداع کردهاند.
اهمیت تکاملی این موضوع این است که ژنها حداقل تا حدی مسئول بقای آینده خود هستند، زیرا بقای آنها به کارایی بدنهایی بستگی دارد که در ساخت آنها کمک کردهاند.
تضاد همکاری و خودخواهی: راهحل؟ «سکس»!
در این بخش، داوکینز به یک تضاد ظاهری اشاره میکند. از یک سو، ژنها به شدت اجتماعیاند زیرا بدن، محصول همکاری پیچیدهی بین هزاران ژن است. یک ژن به تنهایی نمیتواند یک پا بسازد. تأثیر هر ژن به تعامل آن با هزاران ژن دیگر بستگی دارد. پس چگونه میتوانیم از «ژن خودخواه» صحبت کنیم؟!
پاسخ در پدیدهای به نام تولیدمثل جنسی (سکس) نهفته است. تولیدمثل جنسی باعث ترکیب و درهمآمیختگی ژنها میشود. این بدان معناست که بدن فردی، وسیلهی نقلیهی موقتی برای ترکیبی کوتاهمدت از ژنهاست. اما خود ژنها بالقوه بسیار طولانیعمر هستند. مسیر آنها در طول نسلها مدام از هم جدا شده و دوباره به هم میپیوندد.
این ایدهی اصلی این فصل است: انسان فانی است؛ اما ژن جاودان است.
تعریف «ژن» از دیدگاه تکاملی
با توجه به درهمآمیختگی ناشی از سکس، داوکینز تعریف سنتی ژن را، به عنوان بخشی از دیانای که یک پروتئین را کد میکند، کنار میگذارد و تعریف تکاملی جورج سی. ویلیامز را برمیگزیند: ژن هر بخشی از ماده کروموزومی است که به اندازه کافی برای نسلهای متوالی دوام می آورد تا به عنوان واحد انتخاب طبیعی عمل کند. تعریفی بسیار هوشمندانه که بسیاری از مشکلات تعریف رایج را ندارد.
با تعریف ژن به عنوان واحد بنیادین خودخواهی، داوکینز به استدلال اصلی خود بازمیگردد. چرا ژن واحد اصلی انتخاب است؟
افراد، گروهها و گونهها واحدهای پایداری نیستند. فرد منحصر به فرد است و نمیتواند کپی دقیقی از خود بسازد (تولیدمثل جنسی همانندسازی نیست). فرزندان فقط نیمی از هر والد هستند. گروهها با گروههای دیگر ترکیب میشوند و هویتشان را از دست میدهند. کروموزومها نیز در هر نسل درهم میریزند.
اما ژنها مانند ورقهای بازی هستند که پس از هر دست بُر میخورند اما خود سالم باقی میمانند؛ از بدنی به بدن دیگر میپرند؛ و نسلها را درمینوردند. ژنها ساکنان زمان در ابعاد بزرگ زمینشناسی هستند: ژنها جاودانهاند.
یک ژن موفق، ژنی است که در ساختن ماشینهای بقای کارآمد مهارت دارد. این کارآمدی به معنای توانایی بقا و تولیدمثل است. در سطح ژن، فداکاری بد و خودخواهی خوب است. ژنها مستقیماً با آللهای خود (ژنهای رقیب برای همان جایگاه روی کروموزوم) برای بقا رقابت میکنند. هر ژنی که شانس بقای خود را در خزانه ژنی به قیمت آللهایش افزایش دهد، بنا به تعریف، تمایل به بقا خواهد داشت.
پاسخ به برخی از بزرگترین معماهای زیستشناسی
چرا پیر میشویم و میمیریم؟ پیری محصول جانبی تجمع ژنهای کشنده یا نیمهکشندهای است که دیر عمل میکنند. ژنی که باعث سرطان در جوانی شود، بخت کمی برای انتقال به نسل بعد دارد. اما ژنی که باعث سرطان در پیری (پس از دوره تولیدمثل) شود، به راحتی میتواند از تور انتخاب طبیعی بگریزد و در خزانه ژنی باقی بماند.
فایده سکس چیست؟ از دیدگاه فرد، سکس ناکارآمد است زیرا فقط پنجاه درصد از ژنهایش را منتقل میکند. اما از دیدگاه ژن خودخواه، سکس دیگر عجیب نیست. یک ژن برای سکس، تمام ژنهای دیگر را برای اهداف خودخواهانه خود (یعنی ترکیب شدن با ژنهای دیگر و ایجاد تنوع) دستکاری میکند. سکس و کراسینگ اور، خزانه ژنی را به حالتی شبیه مایع نگه میدارند و به ژنها اجازه میدهند در ترکیبهای جدید آزمایش شوند.
هادی صمدی
@evophilosophy
داوکینز در فصل دوم کتاب ژن خودخواه، روایتی بسیار جذاب از منشأ حیات را بیان میکند که مطابق آن تکامل داروینی، حالت خاصی از یک قانون کلیتر است: بقای پایدارها. (با چنین فهمی از تکامل داروینی میتوان مفهوم داروینیسم را به فراتر از زیستشناسی نیز تسری داد.)
از سادگی تا پایداری
داوکینز فصل را با این ایده آغاز میکند که جهان در ابتدا ساده بوده است. به جای تلاش برای توضیح پیدایش ناگهانی موجودات پیچیده، نظریه داروین راهی را نشان میدهد که چگونه سادگی میتواند به پیچیدگی تبدیل شود. این فرآیند با یک قانون بنیادینتر آغاز میشود:
جهان مملو از چیزهای پایدار است.
یک «چیز پایدار» مجموعهای از اتمهاست که به اندازهای دوام دارد، یا به قدری رایج است که شایستهی یک نام باشد؛ مانند کوهها، قطرات باران یا کریستالهای نمک.
پیش از حیات، نوعی تکامل ابتدایی در سطح مولکولها رخ میداده است. اتمها تمایل داشتند به الگوهای پایدارتری تبدیل شوند و آنهایی که پایدارتر بودند، به سادگی بیشتر دوام میآوردند. این اولین شکل انتخاب طبیعی بود: انتخاب اشکال پایدار و حذف اشکال ناپایدار.
سوپ بنیادین و تولد همانندساز
داوکینز سپس به سراغ محیط زمین در حدود سه تا چهار میلیارد سال پیش میرود، زمانی که اقیانوسها «سوپ بنیادین» نامیده میشدند. این سوپ حاوی مولکولهای سادهای مانند آب، دیاکسید کربن، متان و آمونیاک بود. تحت تأثیر منابع انرژی مانند پرتو فرابنفش خورشید و رعد و برق، این مولکولهای ساده با هم ترکیب شده و مولکولهای پیچیدهتری را (از جمله بلوکهای سازنده حیات مانند اسیدهای آمینه، که سازنده پروتئینها هستند، و حتی پورینها و پیریمیدینها که سازندهی دیانای هستند) به وجود آوردند.
در مقطعی از این دوران، یک مولکول بسیار ویژه به طور تصادفی شکل گرفت که داوکینز آن را همانندساز مینامد. ویژگی خارقالعاده این مولکول، توانایی آن در ساختن نسخههایی از خودش بود. این رویداد بسیار نامحتمل بود، اما با توجه به صدها میلیون سال زمان، وقوع آن تقریباً اجتنابناپذیر میشد. همانندساز مانند یک قالب عمل میکرد؛ بلوکهای سازنده کوچکتر از سوپ اطراف، به بخشهای مکمل خود در زنجیره همانندساز جذب شده و به هم متصل میشدند و نسخهای جدید میساختند.
آغاز رقابت و تکامل
با ظهور اولین همانندساز، صحنه به سرعت تغییر کرد. این مولکول شروع به تکثیر سریع در سراسر اقیانوسها کرد تا جایی که بلوکهای سازنده کوچکتر که قبلاً فراوان بودند، به یک منبع کمیاب و ارزشمند تبدیل شدند. این کمبود، رقابت را به وجود آورد.
نکتهی حیاتی این بود که فرآیند نسخهبرداری کامل نبود و اشتباهاتی رخ میداد. این اشتباهات (جهشهای اولیه) باعث پیدایش انواع مختلفی از همانندسازها شدند که همگی از یک جد مشترک بودند. اکنون، انتخاب طبیعی میتوانست بر اساس سه معیار اصلی عمل کند.
یک. طول عمر
همانندسازهایی که از نظر شیمیایی پایدارتر بودند و دیرتر تجزیه میشدند، زمان بیشتری برای تکثیر خود داشتند و در نتیجه در سوپ فراوانتر میشدند.
دو. سرعت تکثیر
همانندسازهایی که با سرعت بیشتری از خود نسخه میساختند، حتی اگر طول عمر کمتری داشتند، به سرعت بر رقبای کندتر خود غلبه میکردند.
سه. دقت نسخهبرداری
همانندسازهایی که با دقت بیشتری تکثیر شده و اشتباهات کمتری داشتند، فرمول موفق خود را برای نسلهای بیشتری حفظ میکردند. داوکینز به یک پارادوکس ظریف نیز اشاره میکند: با اینکه تکامل به اشتباهات در نسخهبرداری وابسته است، انتخاب طبیعی به نفع دقت بالاتر عمل میکند.
جنگ همانندسازها و ظهور ماشینهای بقا
رقابت برای منابع محدود، به جنگی ناآگاهانه میان انواع مختلف همانندسازها منجر شد. این مبارزه برای بقا باعث تکامل استراتژیهای پیچیدهتر شد. برخی همانندسازها به گوشتخواران اولیه تبدیل شدند؛ یعنی یاد گرفتند چگونه مولکولهای رقیب را تجزیه کرده و از بلوکهای سازنده آنها برای تکثیر خود استفاده کنند. با این کار، هم غذا به دست میآوردند و هم رقبا را حذف میکردند.
در مقابل، همانندسازهای دیگر برای محافظت از خود، دیوارههای فیزیکی از جنس پروتئین به دور خود ساختند. این لحظه، نقطه عطفی در تاریخ حیات بود: پیدایش اولین سلولهای زنده.
حالا دیگر همانندسازها آزادانه در سوپ شناور نبودند و برای خود ظرفها یا وسایل نقلیهای ساخته بودند تا در آنها زندگی کنند و بنابراین اولین ماشینهای بقا را خلق کرده بودند. این ماشینها با گذشت زمان بزرگتر و پیچیدهتر شدند و این فرآیند تجمعی و پیشرونده بود.
به نظر داوکینز همان همانندسازهای باستانی که امروزه آنها را ژن مینامیم از بین نرفتهاند و اکنون در کلنیهای عظیمی در درون رباتهای غولپیکر و متحرک زندگی میکنند و از راه دور جهان بیرون را کنترل میکنند.
هادی صمدی
@evophilosophy
داوکینز فصل نخست کتاب ژن خودخواه را با طرح پرسشی بنیادین آغاز میکند: چرا مردم (به عبارتی، موجودات زنده) وجود دارند؟ دعوی داوکینز آن است که پیش از سال ۱۸۵۹ و کتاب منشأ انواع، تمام تلاشها برای پاسخ به این پرسش بیارزش بودهاند. داروین نخستین کسی بود که توضیحی منسجم و قابل دفاع برای وجود ما عرضه کرد: تکامل از طریق انتخاب طبیعی. هدف اصلی داوکینز در این کتاب، دفاع عمومی از داروینیسم نیست، بلکه بررسی پیامدهای نظریه تکامل برای یک موضوع خاص، یعنی زیستشناسی خودخواهی و دگرخواهی است.
واحد اصلی انتخاب: ژن
داوکینز دعوی انقلابی خود را با صراحت معرفی میکند: واحد بنیادین انتخاب طبیعی و در نتیجه، واحد اصلی خودخواهی، نه گونه است، نه گروه، و نه حتی فرد؛ بلکه ژن، یعنی واحد وراثت، است. خیر گونه یا خیر گروه بیمعناست.
از دیدگاه ژنمحور، هر ژنِ موفقی باید یک ویژگی غالب داشته باشد: خودخواهی بیرحمانه. این خودخواهی ژنی معمولاً به رفتار خودخواهانه در سطح فردی منجر میشود. با این حال، داوکینز بلافاصله این ایده را تعدیل میکند و توضیح میدهد که در شرایطی خاص، یک ژن میتواند برای رسیدن به اهداف خودخواهانهاش، نوعی دگرخواهی محدود را در سطح فردی تقویت کند. اما مفاهیمی مانند عشق جهانی و رفاه کل گونه از منظر تکاملی بیمعنا هستند.
این کتاب چه چیزی نیست؟
داوکینز برای جلوگیری از سوءتفاهمهای رایج و بهرهبرداری سیاسی از کتاب، به سه نکته مهم اشاره میکند.
۱. این کتاب یک راهنمای اخلاقی نیست. داوکینز تأکید میکند که او از اخلاقیات مبتنی بر تکامل دفاع نمیکند. او صرفاً چگونگی تکامل یافتن پدیدهها را توصیف میکند، نه اینکه انسانها از نظر اخلاقی چگونه باید رفتار کنند. او میگوید جامعهای که صرفاً بر اساس قانون خودخواهی بیرحمانه ژنها بنا شود، جامعهای بسیار ناخوشایند خواهد بود. کتاب او یک هشدار است: اگر میخواهیم جامعهای مبتنی بر سخاوت و همکاری بسازیم، نباید از طبیعت بیولوژیکی خود انتظار کمک چندانی داشته باشیم. باید سخاوت و فداکاری را آموزش دهیم، زیرا خودخواه به دنیا آمدهایم.
۲. این کتاب در مورد بحث سرشت/تربیت نیز موضعگیری نمیکند. داوکینز تصریح میکند که صفات ژنتیکی ذاتاً ثابت و غیرقابل تغییر نیستند. ژنها ممکن است به ما دستور خودخواهی بدهند، اما ما مجبور به اطاعت همیشگی از آنها نیستیم. انسانها به طور منحصربهفردی تحت سلطه فرهنگ هستند، اما مطالعهی قانونِ ژنها، که ما اخیراً از آن مستثنی شدهایم، همچنان اهمیت دارد.
۳. این کتاب توصیف دقیقی از رفتار یک گونه خاص نیست. داوکینز از جزئیات واقعی صرفاً به عنوان مثال استفاده میکند. منطق او این نیست که چون رفتار بابونها خودخواهانه است، پس رفتار انسان نیز احتمالاً خودخواهانه است. در عوض استدلال او این است که انسانها و بابونها از طریق انتخاب طبیعی تکامل یافتهاند. اگر به نحوه عملکرد انتخاب طبیعی نگاه کنیم، به نظر میرسد هر چیزی که از این طریق تکامل یافته باشد، باید خودخواه باشد. بنابراین، باید انتظار داشته باشیم که وقتی به رفتار بابونها، انسانها و سایر موجودات زنده نگاه میکنیم، آن را خودخواهانه بیابیم. اگر خلاف این را مشاهده کنیم، یعنی با یک رفتار دگرخواهانهی واقعی روبرو شویم، با معمایی مواجه شدهایم که نیاز به توضیح دارد.
تعریف خودخواهی و دگرخواهی
داوکینز تعاریف خود را از این دو مفهوم مشخص میکند. این تعاریف، رفتاری هستند و نه ذهنی؛ یعنی به انگیزههای درونی فرد کاری ندارند.
رفتار دگرخواهانه: رفتاری که رفاه (شانس بقا) یک موجود دیگر را به قیمت کاهش رفاه خود افزایش دهد.
رفتار خودخواهانه: رفتاری که رفاه خود را ارجح بداریم.
داوکینز میگوید رفتارهایی مانند نیش زدن انتحاری زنبورهای کارگر و نمایشهای حواسپرتکن والدین پرندگان برای دور کردن شکارچیان از لانه در واقع خودخوانهاند.
نقد نظریهی انتخاب گروهی
داوکینز سپس به سراغ توضیح اشتباهی میرود که برای دگرخواهی ارائه شده و به طور گستردهای پذیرفته شده است: نظریهی انتخاب گروهی؛ که مطابق آن تکامل برای خیر گروه یا خیر گونه عمل میکند. طبق این دیدگاه، اگر اعضای یک گروه آماده فدا کردن خود برای گروه باشند، آن گروه کمتر از گروهی که اعضای آن منافع خودخواهانه خود را در اولویت قرار میدهند، در معرض انقراض خواهد بود.
داوکینز میگوید چنین گروهی از درون آسیبپذیر است. در گروه دگرخواهان، همیشه احتمال وجود اقلیتی وجود دارد که از فداکاری دیگران سوءاستفاده کند. این فرد خودخواه، بنا به تعریف، به احتمال زیاد زنده میماند و تولیدمثل میکند و صفات خودخواهانه خود را به نسل بعد منتقل میکند. پس از چند نسل، گروه دگرخواه مملو از افراد خودخواه شده و از گروه خودخواه قابل تشخیص نخواهد بود!
بنابراین، انتخاب گروهی استراتژی پایداری نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
، اثر ریچارد داوکینز که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، کتاب همچنان تأثیرگذارتر و بحثبرانگیز است. کمتر کتاب علمی تا این حد توجه عمومی را جلب کرده است. کتاب نه فقط زیستشناسی را تکانی داد، بلکه نگاه عموم مردم به تکامل، سرشت انسان، و خودِ حیات را تغییر داد.
ایدهی اصلی کتاب بسیار ساده، و در عین حال انقلابی است: واحد اصلی انتخاب طبیعی، نه گونه است و نه فرد، بلکه «ژن» است. داوکینز در این کتاب میگوید که بدن موجودات زنده، از جمله انسان، صرفاً ماشینهای بقا یا حاملهایی هستند که توسط ژنها برای تکثیر و بقای خودِ ژنها ساخته شدهاند.
«خودخواه» استعارهای بود بسیار پر حاشیه؛ تا جاییکه خود داوکینز بعدها گفت شاید بهتر بود از استعارهی دیگری بهره میگرفت تا به این میزان بر اصل نظر او سایه نیاندازد. منظور داوکینز از این استعاره این نیست که ژنها دارای آگاهی، اراده یا انگیزه هستند؛ بلکه منظورش این است که رفتار ژنها به گونهای است که گویی تنها هدفشان افزایش تعداد نسخههای خود در خزانهی ژنی نسلهای آینده است. بر این اساس، حتی رفتارهای به ظاهر فداکارانه و دگردوستانه، مانند از خودگذشتگی مورچهی کارگر برای کلنی، یا مراقبت والدین از فرزندان، در نهایت راهبردهایی «خودخواهانه» از سوی ژنها برای تضمین بقای نسخههای مشترک خود در بدن خویشاوندان است.
کتاب مفهوم «مم» را نیز معرفی کرد: واحدی برای انتقال فرهنگی که همانند ژن، از مغزی به مغز دیگر تکثیر میشود و تکامل فرهنگی را شکل میدهد.
چرا کتاب تا این حد معروف شد؟
اهمیت ژن خودخواه را میتوان در سه بخش اصلی آورد.
نخست آنکه کتاب دیدگاه ژنمحور به تکامل را به طور گسترده عمومی کرد. پیش از آن، بسیاری از زیستشناسان از منظر آنچه به نفع گونه، یا به نفعِ بقای فردیست، تکامل خصیصههای زیستی را توضیح میدادند. داوکینز با تمرکز بر ژن، توانست بسیاری از معماهای رفتاری جانوران، بهویژه پدیدهی دگرخواهی را به شکلی منطقی و سازگار با نظریهی داروین تبیین کند.
دوم آنکه داوکینز با نثری شیوا، قدرتمند، و عاری از اصطلاحات پیچیده، مفاهیم عمیق علمی را برای مخاطب عام قابل فهم کرد. ژن خودخواه به کتابی فرهنگی تبدیل شد و میلیونها نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رسید و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شد. در یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۷، این کتاب حتی بالاتر از منشأ انواع داروین، به عنوان تأثیرگذارترین کتاب علمی تاریخ انتخاب شد که البته بیشتر بیانگر میزان علاقهی علاقمندان به کتاب و داوکینز است.
سوم آنکه کتاب پرسشهای عمیقی را در مورد سرشت انسان، اخلاق، اختیار و معنای زندگی مطرح کرد. جملهی مشهور داوکینز در کتاب، که توصیه میکند سعی کنیم سخاوت و دگردوستی را آموزش دهیم، زیرا ما خودخواه به دنیا آمدهایم، نشاندهندهی همین دغدغههای فلسفی است.
نقدهای وارد بر کتاب
با وجود تأثیرات زیاد، از همان ابتدا کتاب با نقدهای جدی روبرو شد.
منتقدان برجستهای مانند استیون جی گولد معتقد بودند که تمرکز انحصاری بر ژن، نقش ارگانیسم به عنوان یک کل منسجم و همچنین تأثیرات محیطی و تکامل فرهنگی را نادیده میگیرد و به نوعی جبرگرایی ژنی منجر میشود. حرف اصلی این منتقدان آن بود که انتخاب طبیعی بر روی فنوتیپ (صفات کلی جاندار) عمل میکند، نه مستقیماً بر روی ژن.
خارج از زیستشناسی نیز فیلسوفانی چون ماری میجلی، استفاده از واژهی خودخواه را به شدت نقد کردند و معتقد بودند که این انسانانگاری، به درک نادرست از فرآیندهای ناآگاهانه تکامل منجر میشود و به ژنها، نیت و عاملیت نسبت میدهد.
اما کماکان نقدهای اصلی از درون خود زیستشناسی بود. افرادی مانند دیوید اسلون ویلسون استدلال میکنند که انتخاب طبیعی فقط در سطح ژن رخ نمیدهد، بلکه میتواند در سطوح دیگر مانند گروهها نیز عمل کند (انتخاب گروهی). این دیدگاه معتقد است که نظریهی ژن خودخواه برای توضیح کامل همکاری و فداکاری در برخی گونهها کافی نیست. پیشرفتهای علم ژنتیک، بهویژه در حوزه اپیژنتیک، یعنی تغییرات وراثتی که به دیانای وابسته نیستند، نشان داده که وراثت و تکامل بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که در چارچوب ساده ژنمحور اولیه تصور میشد.
اما ژن خودخواه همچنان الهامبخش، محرک و کانون بحثهای داغ علمی و فلسفی است. اگرچه علم زیستشناسی از آن زمان تاکنون پیشرفتهای چشمگیری داشته و لایههای جدیدی از پیچیدگی را آشکار کرده، اما نگریستن از چشم ژن، که داوکینز به ما آموخت، همچنان ابزار فکری بسیار قدرتمند و از پایههای اصلی تفکر تکاملی مدرن باقی مانده است.
در چند پست بعدی کتاب بیشتر معرفی میشود و نقدهای وارد بر آن نیز عرضه میشوند تا خواننده، با نقادی و تحلیل، با یکی از مهمترین آثار علمی نیم قرن گذشته آشنا شود.
هادی صمدی
@evophilosophy
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.
Наш сайт использует cookie-файлы, чтобы сделать сервисы быстрее и удобнее.
Продолжая им пользоваться, вы принимаете условия
Пользовательского соглашения
и соглашаетесь со сбором cookie-файлов.
Подробности про обработку данных — в нашей
Политике обработки персональных данных.