Hadi Samadi
پژوهشگر «تکامل و فلسفه»
آیندهپژوه تکاملی
https://www.instagram.com/hadisamadi.evophilosophy/profilecard/?igsh=dWVnaHU0ZnlxZ2hi
Информация о канале обновлена 02.10.2025.
Hadi Samadi
پژوهشگر «تکامل و فلسفه»
آیندهپژوه تکاملی
https://www.instagram.com/hadisamadi.evophilosophy/profilecard/?igsh=dWVnaHU0ZnlxZ2hi
مطابق دیدگاه سنتی و رایج، خرد در گرو مهار و سرکوب هیجانها است.
پژوهشی تجربی درست عکس این را میگوید: استدلال خردمندانه نیازمند تنوع هیجانی است.
تنوع هیجانی چیست؟
مطابق این پژوهش تنوع هیجانی دو مؤلفه دارد: غنای هیجانی، به معنای تجربهی طیف وسیعی از هیجانهای مختلف در یک موقعیت خاص؛ و توازن هیجانی، به معنای عدم تسلط یک هیجان بر سایر هیجانها (یعنی هیجانهای مختلف با شدتی نسبتاً متعادل تجربه شوند).
استدلال خردمندانه چیست؟
مقاله استدلال خردمندانه را با ویژگیهایی چون فروتنی فکری (پذیرش محدودیتهای دانش خود)، به رسمیت شناختن دیدگاههای مختلف، فراتر رفتن از خود (نگاه کردن به مسئله از دید یک ناظر بیطرف)، و جستجو برای مصالحه و رسیدن به راهحلی وحدتبخش معرفی میکند.
نتیجه پژوهش
طی پنج مطالعهی مختلف و در زمینههای گوناگون از جمله چالشهای روزمره، تعارضات بین فردی، و حتی درگیریهای سیاسی، نتایج قاطعانه نشان داد که هرچه تنوع هیجانی فرد در یک موقعیت بیشتر باشد، احتمال اینکه او به صورت خردمندانهتری استدلال کند، بیشتر است، و نه آنطور که عموماً فکر میکنیم کمتر.
بهخلاف تنوع هیجانی، رابطه بین شدت هیجانها و استدلال خردمندانه ضعیف بود؛ هرچند در برخی موارد، حتی شدت هیجانی بالاتر با استدلال خردمندانهتر همراه بود. این یافته مستقیماً ایدهی رایج را رد میکند که برای خردمند بودن باید هیجانها را سرکوب کرد.
خرد از اطلاعاتی که هیجانهای مختلف از یک موقعیت در اختیار مینهند، تغذیه میکند. تجربهی طیف وسیعی از هیجانها به صورت متعادل، یعنی برخورداری از تنوع هیجانی فرد را قادر میسازد تا جنبههای مختلف مسئلهی پیچیده را ببیند، دیدگاههای گوناگون را درک کند، و در نهایت به راهحلهای جامعتری برسد. بنابراین، خرد در سرکوب هیجانها نیست.
علم گاهی ما را وامیدارد در برخی از بدیهیترین باورهایمان بازنگری کنیم.
چگونه تنوع هیجانی را افزایش دهیم؟
در کودکان بهترین راه، شرکت کودک در بازیهای جمعی است: جاییکه کودک طیف بزرگی از هیجانهای مثبت و منفی را تجربه میکند. هیجانها سواکردنی نیستند. کودکی که تجربههای منفی را در کنار تجربههای مثبت نداشته باشد از تنوع هیجانی برخوردار نیست و نباید از او توقع رفتارهای بخردانه را در بزرگسالی داشته باشیم.
در بزرگسالان نیز کماکان بازیهای جمعی بهترین ابزار است. تئاتر، سینما، و خواندن رمان از دیگر ابزارهای ایجاد تنوع هیجانی هستند.
خردمندانه استدلال کردن به چیزی بیش از منطق نیاز دارد؛ هر چند بعید است بدون آشنایی به اصول برهاناوری، بتوان استدلالهای بخردانهای عرضه کرد. اما شاید این اصول منطقی نیز به نحوی ضمنی با تقویت تنوع هیجانی، مثلاً با خواندن رمانها یا مجادلات کودکان در بازیها آموخته شوند. مرسیه و اسپربر چنین نظری دارند و کارکرد اصلی استدلال در فرایند تکامل را متقاعد کردن دیگری میدانند. به عبارتی کودکان در بازیهای جمعی نه فقط بر تنوع هیجانی خود میافزایند بلکه مستقیماً نیز تمرین برهاناوری میکنند زیرا به نحوی مستمر در حال متقاعد کردن همدیگراند.
هادی صمدی
@evophilosophy
استامینوفن برای دههها به عنوان یکی از ایمنترین گزینهها برای تسکین درد و کاهش تب در تمام طول دوران بارداری شناخته شده است. مطابق پزشکی رایج، استامینوفن، در صورت مصرف طبق دستور پزشک و در کمترین دوز مؤثر برای کوتاهترین زمان ممکن، یک گزینه درمانی کمخطر است. همچنین مطابق آنچه فعلاً پزشکی به ما میگوید در مقایسه با سایر مسکنهایی که مصرف آنها بهویژه در سه ماهه سوم بارداری توصیه نمیشود، استامینوفن انتخاب بسیار ایمنتری محسوب میشود.
باید توجه داشت که عدم رعایت توصیههای یک پزشک متخصص که زن باردار را معاینه کرده و برای او استامینوفن تجویز کرده نامعقول است زیرا درمان نکردن تب بالا یا دردهای شدید در دوران بارداری خود میتواند خطرات جدی برای مادر و جنین به همراه داشته باشد و منجر به عوارضی مانند سقط جنین یا نقایص مادرزادی شود. صد البته مصرف خودسرانهی هر دارویی در بارداری ممنوع است. استامینوفن نیز باید با مشورت پزشک یا ماما مصرف شود تا دوز و مدت زمان مناسب تعیین شود.
بررسی شواهد علمی
از یکسو در سالهای اخیر، برخی مطالعات مشاهدهای، ارتباطی آماری بین مصرف استامینوفن در دوران بارداری و افزایش جزئی خطر ابتلا به اختلالات تکاملی عصبی مانند اختلال نقص توجه/بیشفعالی و اختلال طیف اوتیسم را گزارش کردهاند. در مقابل، پژوهشهای بزرگتر و قویتری نیز وجود دارند که این ارتباط را تایید نکردهاند. در چنین مواردی چه باید کرد؟
بیاید صرفاً فرض کنیم که همبستگی مثبتی میان مصرف استامینوفن در مادر و ابتلا فرزند به اتیسم وجود داشته باشد. و ترامپ به درستی به این گزارشها اشاره میکند. اما حتی در اینصورت نیز نمیتوان بلافاصله نتیجه گرفت که مصرف استامینوفن توسط مادر باعث ابتلای فرزند به اتیسم میشود. زیرا مادر بیدلیل استامینوفن مصرف نکرده است. فرض کنیم به دلیل آنکه تب او بالا بوده یا به دلیل آنکه درد زیادی داشته، استامینوفن مصرف کرده است. آیا امکان ندارد که تب بالا یا درد زیاد در مادر ربطی به ابتلا به اتیسم داشته باشد؟ کاملاً ممکن است. به همین دلیل ساده است که پزشکی به جای جدی گرفتن هر امکانی، به سراغ فرضیههای محتملتر میرود و آنهایی را در کارآزماییهای بالینی تصادفی، یا توسط کلاندادهها تأیید شوند مبنای درمان قرار میدهد.
سؤال منتقد: اما آیا امکان خطا در این توصیههای برآمده از پزشکی نیست؟ آیا امکان ندارد که در آینده مشخص شود مصرف استامینوفن واقعاً در ابتلای به اتیسم نقش دارد؟
پاسخ مثبت است. اما در سوی مقابل آیا امکان ندارد که تحمل درد یا تب بالا نقشی در ابتلای نوزاد به اتیسم داشته باشد؟! این امکان هم وجود دارد. به همین دلیل ساده پزشکی مبنای مداخلات را صرف «امکانها» در نظر نمیگیرد و با بررسی احتمالات له و علیه یک اقدام، پروتوکلهای درمانی را معرفی میکند.
پزشکی به مرور زمان روشهای بهتر را جایگزین روشهای ناکارآمدتر میکند. اگر جایگزین بهتری برای استامینوفن یافت شود کدام طبیبیست که مقاومت کند و اصرار بر تجویز روشهای ناکارآمدتر را داشته باشد؟ تاریخ پزشکی گواهیست بر جایگزینی مداوم روشناکارآمدتر با روشهای کارآمدتر. در آیندهی نزدیک عموم داروهایی که امروزه مصرف میشوند توسط داروها یا شیوههای درمانی کارآمدتر کنار میروند. مشکل بزرگ اینجاست که مداخلات سیاسی موانعی بر سر راه این فرایندهای طبیعی پیشرفت علم، و مانعی بر انتخاب طبیعی شیوههای درمانی کارآمدتر ایجاد میکند.
سیاسی شدن پزشکی و عواقب آن
به دو خطر از مداخلات ناسنجیدهی سیاستمداران در پزشکی اشاره کنیم.
یک. حالتی را در نظر بگیرید که اضطراب مادر از جمله علل ابتلای فرزند به اتیسم باشد. زن بارداری با تب بالا به متخصص مراجعه کرده و پزشک استامینوفن تجویز کرده است. زن باردار نیز به توصیه عمل میکند. اما با شنیدن سخنان ترامپ دچار اضطرابی فراگیر میشود که ممکن است خود از علل ابتلای فرزند به اتیسم باشد! آیا در صورتیکه این سناریو محقق شود استامینوفن علت اتیسم بوده است یا سخنان ناسنجیدهی یک سیاستمدار؟!
دو. سیاسی کردن علم، اعتماد عمومی به سازمانهای بهداشتی، پزشکان و روند علمی تأیید داروها را از بین میبرد. اگر زنان باردار به دلیل ترس، از درمان تب بالا یا درد شدید خودداری کنند، سلامت خود و جنینشان را با خطرات جدیتری مواجه میکنند.
سیاستمداران در حوزهی پزشکی وظایف دیگری دارند. مثلاً نظارت بر شفافیت در کارخانههای داروسازی، نظارت بر کیفیت خدمات عرضه شده توسط نهاد پزشکی به شهروندان، و فراهم کردن امکانات بهداشتی و درمانی برای همهی شهروندان از جمله وظایف آنهاست.
اما مداخله در شیوههای درمان پزشکی منحصراً بر عهدهی کادر درمانی است و هیچ سیاستمداری حق کوچکترین مداخلهای در آنها ندارد.
هادی صمدی
@evophilosophy
سرنخهای جالبی را در مورد علل انتشار گستردهی چرندیات شبهعمیق در اختیارمان میگذارد.
چرندیات شبهعمیق کلامی است که با هدف تحت تأثیر قرار دادن یا متقاعد کردن دیگران بیان میشود، بدون اینکه به حقیقت یا وضوح مطلب اهمیتی داده شود: جملات پرطمطراقی که عمیق به نظر میرسند اما معنای مشخصی ندارند.
چند نمونه: آگاهی کوانتومی، واقعیت را در سطح ارتعاشات سلولی بازآرایی میکند؛
محدودیت در ذهن کسی وجود دارد که مرزها را باور کرده است؛
پذیرش کامل، دروازهی ورود به حقیقت وجودی توست؛
کائنات در سکوت درون تو طنینانداز میشود.
پرسشی این است که آیا کسانی که چنین چرندیاتی میگویند از چرند بودن آن آگاه هستند و به نحوی شارلاتانگونه چنین میکنند یا واقعاً گمان دارند سخنان عمیقی میگویند؟ پژوهشی جدید نشان میدهد که افرادی که در تشخیص جملات پوچ و بیمعنی از جملات عمیق، ضعیفترین عملکرد را دارند، بیش از همه فکر میکنند که در این کار ماهر هستند. این دسته نه فقط توانایی خود را بیش از حد تخمین میزنند، بلکه معتقدند از دیگران هم بهترند و این یک «نقطه کور» شناختی است.
توانایی شناختی مهم است، اما همه چیز نیست
پژوهش همچنین نشان داد که هوش و مهارتهای کلامی بالاتر به افراد کمک میکند تا چرندیات را بهتر تشخیص دهند. اما جالبتر اینکه، کسانی که توانایی شناختی ضعیفتری دارند، بیشتر از چرندیات برای متقاعد کردن دیگران استفاده میکنند. انگار این کار روشی برای جبران ضعفشان است.
اعتماد به نفس بالا شمشیری دولبه است
پژوهش نکتهی جالب دیگری را نیز آشکار ساخت و آن اینکه افراد با اعتماد به نفس بالا، صرفنظر از اینکه واقعاً چقدر در تشخیص چرندیات مهارت دارند، تمایل دارند به خودشان نمرهی بالایی بدهند. اعتماد به نفس به آنها کمک نمیکند بهتر تشخیص دهند، بلکه فقط باعث میشود دربارهی توانایی خودشان احساس بهتری داشته باشند، که میتواند خطرناک باشد.
شخصیتهای تاریک، بازیگران متفاوتی در این میدان هستند
اما پژوهش نشان داد ویژگیهای شخصیتی نیز نقشی در این میانه دارند. افراد خودشیفته یا نارسیست هم در تشخیص چرندیات ضعیف هستند و هم اعتماد به نفس کاذب بالایی دارند. غرورشان مانع از دیدن ضعفشان میشود. اما افراد ماکیاولیست جالبترین موارد هستند زیرا با اینکه خودشان استاد استفاده از چرندیات برای فریب دیگران هستند، اما در تشخیص آن بسیار ماهرند. این یعنی آنها بهخلاف گروه اول، آگاهانه از چرندیات به عنوان یک ابزار برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکنند، نه از روی نادانی.
حال با در دست داشتن این سرنخها، میتوانیم روایتی تکاملی عرضه کنیم و به این پرسش بپردازیم که این سازوکار چگونه به یک چرخه بازخوردی پیشرونده برای گسترش خرافات در جامعه تبدیل میشود؟
پاسخ در تعامل ویرانگر میان دو گروهی است که پژوهش به خوبی آنها را از هم تفکیک کرده است: «تولیدکنندگان آگاه» (ماکیاولیستها) و «توزیعکنندگان ناآگاه» (قربانیان اثر دانینگ-کروگر). این چرخه احتمالاً در چند مرحله شکل گرفته و خود را تقویت کرده است.
چرخه ممکن است با افرادی آغاز شود که دارای ویژگیهای ماکیاولیستی هستند و به خوبی میدانند که سخنانشان پوچ و بیاساس است، و شاید هم با افرادی آغاز شود که صادقانه به صحت آن چرندهای شبهعمیق باور دارند. در هر دو صورت این چرندیات، به مخاطب ایدهآل خود میرسد: افرادی که به دلیل «نقطه کور شناختی» (اثر دانینگ-کروگر)، نه تنها قادر به تشخیص پوچ بودن این سخنان نیستند، بلکه با اعتماد به نفس کاذب، خود را در فهم این «حقایق عمیق» برتر از دیگران میبینند. این گروه با شور و حرارت فراوان، چرندیات دریافتشده را بازنشر میکنند و این کار را نه از روی بدخواهی، بلکه شاید با نیت خیر و از موضع یک فرد «دانا» انجام میدهند.
وقتی تعداد زیادی از «توزیعکنندگان ناآگاه» یک چرند را تکرار میکنند، این باور در سطح جامعه عادیسازی میشود. دیگران با دیدن این حجم از تکرار، گمان میکنند حتماً چیزی در آن هست که همه میگویند. این پدیده حتی افراد شکاک را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. اینجاست که ماکیاولیستها تشویق میشوند تا چرندیات بیشتری تولید کنند. وقتی میبینند که بازار برای محصولاتشان داغ است و با کمترین هزینه، بیشترین نفوذ را به دست میآورند چرا چنین نکنند؟
بنابراین، رواج چرندیات شبهعمیق محصول اکوسیستم معیوبی است که در آن، عدهای فریبکار آگاه (ماکیاولیستها) از نقاط کور شناختی و نیازهای روانی تودهای از افراد خوشباور (قربانیان دانینگ-کروگر) بهرهبرداری میکنند و هر دو گروه، یکی خواسته و دیگری ناخواسته، یکدیگر را در مسیری قهقرایی تقویت میکنند.
مبارزه با چرندیات در این دو گروه سازوکارهای متمایزی میطلبد، زیرا سازوکارهای تولید آن در آنها متفاوت است.
هادی صمدی
@evophilosophy
🔻 گروه مطالعات منطق خانه حکمت برگزار میکند:
«چگونه از دعاوی خود در فلسفه منطق دفاع میکنیم؟ ضرورتی بر طبیعی گرایی»
👤 با سخنرانی جناب آقای دکتر هادی صمدی
(دانشگاه علوم و تحقیقات)
📆 چهارشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۴
🕒 ساعت ۱۶:۰۰
✔️ مجازی
✔️ جلسه رایگان اما نیازمند ثبتنام است.
جهت ثبتنام لطفاً با ادمین خانه حکمت مرتبط شوید:
@khanehekmat_admin
--------------------------------------
☎️ 03136636672-3
📞 09922513701
✔️@khanehekmat_official
✔️instagram.com/khanehekmat_official
📍اصفهان، چهارراه دهش، ابتدای خیابان شیخ مفید شرقی، خانه حکمت
نشان میدهد که اورانگوتانهای جوان مهارت پیچیدهی ساخت لانه را از روی غریزه نمیآموزند، بلکه با تماشای دقیق مادران و همنوعان خود یاد میگیرند.
این پژوهش که حاصل ۱۷ سال مطالعه بر روی اورانگوتانهای سوماتراییست، نشان میدهد که خیره شدن یا تماشای هدفمند ساخت لانه توسط دیگران، کلید اصلی این یادگیری اجتماعی است.
اورانگوتانهای جوان «معرفت به چگونگی» ساخت لانههای پیچیده در بالای درختان (که برای بقا و در امان ماندن از خطر ضروری است) را یاد میگیرند، و همزمان «معرفت به چیستی» این را که از کدام نوع درخت و مصالح برای ساخت لانه استفاده کنند میآموزند.
این یافته نشان میدهد که یادگیری اجتماعی در اورانگوتانها نقشی حیاتی در بقای آنها دارد، که شامل رفتارهای پیچیده و چندمرحلهای، و به نوعی یک عنصر فرهنگی در میان جمعیتهای اورانگوتان محسوب میشود.
پیامدهای این پژوهش در درک بهتر تکامل انسان
یک. فرهنگ در پایهایترین سطح خود، به معنای انتقال دانش و مهارت از طریق یادگیری اجتماعی است. این پژوهش به روشنی نشان میدهد که این توانایی مختص انسان نیست. اورانگوتانها نیز دارای عناصر فرهنگی هستند؛ مثلاً روشهای خاص ساخت لانه یا انتخاب نوع چوب که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. دو حدس میشود زد: اول اینکه سنگ بنای فرهنگ و یادگیری اجتماعی، میلیونها سال پیش در جد مشترک ما و اورانگوتانها وجود داشته، و تکامل انسان این توانایی را به سطوح بسیار پیچیدهتری (مانند زبان، هنر و فناوری) رسانده است؛ و دوم اینکه شاید شاهد دو فرایند تکاملی موازی بودهایم که در اینصورت گواهیست بر اینکه مکانیسم همتکاملی ژن-فرهنگ فراتر از انسان, لااقل در اورانگوتانها نیز قابل ردیابی است.
دو. ساخت لانه یک مهارت فنی و چندمرحلهای است. اورانگوتان جوان باید مراحل را مشاهده کند، مواد مناسب را بشناسد و تکنیک ساخت را بیاموزد. این فرآیند شباهت زیادی به چگونگی یادگیری ساخت ابزارهای سنگی توسط انسانهای اولیه دارد. اجداد ما نیز باید با مشاهدهی دیگران یاد میگرفتند که کدام نوع سنگ برای ساخت ابزار مناسب است؛ و چگونه با زاویه و نیروی درست به آن ضربه بزنند. این پژوهش نشان میدهد که مغز نخستیها از میلیونها سال پیش برای چنین یادگیریهای پیچیدهای آماده بوده است.
سه. آشکارا ساخت لانه مهارتی حیاتی برای بقا است. این نکته بر این فرضیه تأکید میکند که نخستین فشار تکاملی برای توسعهی مغز بزرگتر و قابلیتهای یادگیری پیشرفته در اجداد بسیار دور ما، احتمالاً از نیاز به کسب مهارتهای ضروری برای زنده ماندن (مانند پیدا کردن غذا، ساخت پناهگاه و دوری از خطر) نشأت گرفته است. کسانی که بهتر و سریعتر از دیگران یاد میگرفتند، شانس بقای بیشتری داشتند. اگر چنین باشد یادگیری اجتماعی علتی ثانویه برای بزرگشدن مغز است.
چهار. از آنجایی که لانهسازی یک رفتار بسیار قدیمی در میان کپیهای بزرگ است، این واقعیت که از طریق یادگیری اجتماعی منتقل میشود، نشان میدهد که این نوع یادگیری نیز یک ویژگی بسیار باستانی است. این یعنی یادگیری اجتماعی مدتها قبل از ظهور هوموها و ساخت اولین ابزارهای سنگی وجود داشته است.
تا اینجا پژوهش نشان میدهد که ستونهای اصلی چیزی که ما را «انسان» کرده است، یعنی فرهنگ، فناوری، و یادگیری امور پیچیده از دیگران، به طور ناگهانی در ما ظاهر نشدهاند، بلکه نسخههای سادهتر آنها در عمق تاریخ تکاملی ما و در اجداد مشترکمان با دیگر کپیهای بزرگ ریشه دارند. ما این تواناییها را به ارث برده و آنها را به شکل بیبدیل تقویت کردهایم.
پنج. اما این پژوهش به ریشههای کهن «معرفت گزارهای» و تقدم آن بر زبان هم اشاره دارد که میتواند مورد توجه معرفتشناسی باشد. اورانگوتان یاد میگیرد چگونه شاخهها را خم کند، در هم ببافد و لانهای محکم بسازد. این همان معرفت به چگونگی است. تا اینجا مطلب عجیبی نیست. اما وقتی اورانگوتان جوان یاد میگیرد که برای ساخت لانه باید از نوع خاصی از درخت استفاده کند، در واقع حقایقی از جهان پیرامونی را به عنوان معرفت گزارهای دارد در حالیکه فاقد یک زبان بازنماییکننده است.
اجداد پیشا-زبانی ما نیز احتمالاً واجد چنین دانشی بودهاند و میدانستند که فلان سنگ برای تراشیدن مناسب است، یا فلان گیاه سمی است. و چنین دانشهایی مدتها قبل از آنکه بتوانند این گزارهها را در قالب جملات زبانی بیان کنند وجود داشته است.
به عبارت دیگر، این پژوهش نشان میدهد که معرفت گزارهای مقدم بر زبان است. توانایی ذهن برای شکل دادن به مفاهیم و برقراری ارتباط بین آنها برای درک حقایق جهان، ابتدا تکامل یافته است. زبان، بعدها به عنوان ابزاری کارآمد برای به اشتراکگذاری، پالایش و انباشت این معرفتهای گزارهای از پیش موجود، تکامل پیدا کرد.
هادی صمدی
@evophilosophy
🟡 چرا هومص، به عنوان بالابر شناختی، شناخت را بالا نمیبرد؟
(تحلیلی تکاملی)
🔸 «مرسیه» و «اسپربر» دلایل قانعکنندهای عرضه میکنند که استدلال اساسا پدیدهای جمعیست و کارکرد اصلی استدلال در فرایند تکامل، تعامل، گفتوگو، و قانع کردن دیگران در همراهی با اهداف گروهی بوده است، کارکردی که امروزه، در سایه گسترش همزمان شبکههای اجتماعی و هومص (هوش مصنوعی) با مشکلاتی مواجه شده است.
🔸 در نشست هوش مصنوعی و خردورزی نظریهی «بالابر شناختی» را معرفی خواهم کرد که مطابق آن نقش هومص، در سطح شناختی، همتراز نقش بالابرها در ساختمانها و شکلگیری آسمانخراشهاست.
🔸 پدیدهای که در نظر نخست باشکوه به نظر میرسد اما در تحلیل دقیقتر اساس استدلالگری در انسان را تخریب میکند و از آنجا که کارکرد تکاملی استدلال تعامل و گفتوگو بوده است، هر چه بیشتر انسانها را منزویتر خواهد کرد.
🔸 همچنین در این نشست از دستهای سوگیریهای شناختی خواهم گفت که توسط هومص تقویت میشوند.
🔸 به این ترتیب نشان خواهم داد که از منظر آیندهپژوهی تکاملی دستههای بزرگی از انسانهای منزوی، با قدرت استدلالگری تخریبشده، و با سوگیریهای شناختی تقویتشده خواهیم داشت که گلهوار توسط سازندگان و مهندسان بالابرهای شناختی هدایت میشوند.
🔸 در دفاع از این ادعا به سراغ نظریههای شناخت بدنمند و جایمند خواهم رفت.
🔸در انتها خواهم گفت این بدان معنا نیست که هومص مسایل پیچیده را حل نخواهد کرد، بالابرها نیز مسایل زیادی را حل کردند اما بر بهزیستی و شکوفایی بشر نیفزودند.
✔️راهکار پیش رو آن است که فعالیتهای شناختی خود را هرچه کمتر به هومص برونسپاری کنیم و از آن صرفا برای حل برخی مسایل پیچیده بهره گیریم.
💥 وبینار دو روزه «هوش مصنوعی و خرد ورزی»
۲۹ و ۳۱ شهریور - در بستر گوگل میت
🔸 سخنرانان: علاوه بر صحبت اینجانب (هادی صمدی)، دو سخنران دیگر (دکتر حسین دباغ و دکتر ابوطالب صفدری) در این مورد سخنرانی خواهند داشت تا از زوایایی دیگر به موضوع بنگرند و به مخاطب کمک کنند به داوری سنجیدهتری برسد.
@evophilosophy
📍برای اطلاع بیشتر و ثبتنام به شناسه زیر پیام بدهید:
@samaneh_houshiyar
خانه خرد و خیال | @kheradvakhiyal
اینستاگرام || توییتر
🔚
(خواندن این متن به تمامی همکاران معلم توصیه میشود.)
فناوریهای الهامگرفته از طبیعت هر روز رونماییهای جدیدی برایمان دارد. پارادوکس عجیبی را شاهدیم. در حالی که دانشمندان و مهندسان فهمیدهاند که برای حل پیچیدهترین مسائل باید به طبیعت و الگوهای آن رجوع کنند، مردم عادی، و به ویژه کودکان و نوجوانان به شکلی فزاینده از طبیعت فاصله گرفتهاند و خود را در چارچوب یک زندگی ماشینی و از پیشتعیینشده محبوس کردهاند. گویا غافلیم از اینکه بهزیستی و پیشرفت پایدار انسان در درک و تقلید از حکمتی نهفته است که میلیونها سال تکاملِ زیستی برایمان فراهم کرده.
طبیعت، یک مهندس بیرقیب است که راهکارهایی بهینه، کممصرف و پایدار برای چالشهای بقا و رشد یافته است. پاردوکس همین جاست. در حالیکه دانشمندان، به عنوان نمونه، از فتوسنتز برای انرژی پاک الهام میگیرد، شهروندان در آپارتمانهایی بدون گیاه زندگی میکنند. در حالیکه مهندسان به نحوی روزافزون با الهام از طبیعت، مثلاً با الهام از ساختار لانهی موریانه، ساختمانهایی با تهویه طبیعی طراحی میکنند، مردم، و به ویژه کودکان و نوجوانان ساعات طولانی را در فضاهای بسته و تحت کنترل سیستمهای مصنوعی، با نور مصنوعی، و به احتمال زیاد در مواجهه با صفحات نمایشگر سپری میکنند. در حالیکه با الگوگیری از طبیعت به دنبال الگوریتمهای بهینهسازی در کامپیوتر هستیم، فراموش کردهایم که خود بخشی از این سیستم خردمند هستیم و خود را در چنبرهی مصنوعات تکنولوژیکی وانهادهایم.
اهمیت آموزش زیستالهام در مدارس
برای پر کردن این شکاف، آموزشِ زیستالهام (Biomimicry) در مدارس گامی بنیادین است. این آموزش، علاوه بر اینکه آموزش دروسی در علوم است، درسهای بزرگتری در فلسفهی نگاه کودکان به جهان دارد. دانشآموزی که میآموزد چگونه پوست کوسه بدون مواد شیمیایی، تمیز باقی میماند، یا میآموزد که چگونه تار عنکبوتی که از طریق فرایند انتخاب طبیعی طراحی شده از رشتههای فولادی طراحیشده توسط تکنولوژیهای انسانساز مستحکمتر است، صرفاً بخشی از علوم را نمیآموزد؛ بلکه به طور ضمنی، و نه از طریق شعارهای مستقیمی که بچهها آنها را نمیپسندند و پس میزنند، سه چیز مهم دیگر نیز میآموزد.
نخست آنکه درک میکند که طبیعت یک منبع تمامنشدنی از راهکارهای هوشمندانه است.
دوم آنکه احترام عمیقتری به اکوسیستمها و موجودات زنده پیدا میکند. کودکی که شگفتی یک اکوسیستم خودکفا را درک کرده باشد، کمتر به سمت مصرفگرایی بیرویهای که موجب تخریب طبیعت میشود میرود.
و سوم چنین کودکی تمایل بیشتری نیز برای حضور در طبیعت خواهد داشت و ارزش ارتباط با طبیعت را بهتر درک میکند.
مسیر بهزیستی انسان در همزیستی هوشمندانه با طبیعت تعریف میشود. آموزشِ مدارس نیازمند بازبینیهای اساسی است.
نمونهای از زیستالهام
کودکی که با نمونههای متنوعی از زیستالهام آشنا باشد بخت بیشتری دارد تا در بزرگسالی نیز در مرزهای علم در همین مسیر گام بردارد. نمونهای از آنچه در مرزهای علم رخ داده پژوهش اخیر محققان کلتِک در ساخت یک شبکه عصبی از رشتههای دیانای است که قادر به یادگیریست. پژوهشگران، طی پژوهشی هفت ساله برای ساخت سیستم محاسباتی هوشمند، به جای آنکه به سراغ کامپیوترهای سیلیکونی بروند مستقیماً از سازوکار مغز انسان وام گرفتهاند. مغز، که محصول انباشت میلیونها سال راهکارهای آزموده با آلگوریتم انتخاب طبیعیست اطلاعات را از طریق فرایندهای شیمیایی در یک محیط زنده و پویا، پردازش و ذخیره میکند. شبکهی عصبیِ اختراعشده نیز با تقلید از همین فرآیند، راه را برای ساخت داروهای هوشمند و مواد تطبیقپذیر باز کرده است.
مسئولین آموزش و پرورش میتوانند برای تدوین کتب درسی متناسب با مدارس اینجا را ببینند. در همینجا از تربیت معلم برای تدریس این درس نیز سخن گفته شده است.
معلمان علاقمند میتوانند ۵۰ نمونه از زیستالهام یا زیستتقلید را برای آموزش در مدارس در اینجا ببینند.
هادی صمدی
@evophilosophy
تأملبرانگیز منتشر کرده است. در مقاله آمده که اعتماد عمومی به نهادهای علمی کاهش یافته و مقصر اصلی خود جامعهی علمیست که به دنبال لایک گرفتن در شبکههای اجتماعی است.
در عصر رسانههای اجتماعی، شمار زیادی از دانشمندان، کار صبورانه اکتشاف را با وسوسه تأثیرگذاری سیاسی-اجتماعی تاخت زدهاند و بنیاد بیطرفی علم را تضعیف کردهاند. پژوهشها نشان میدهند که چنین اقداماتی اعتماد عمومی را، حتی در میان همفکران سیاسی، کاهش میدهد و علم را به ابزاری در جنگهای فرهنگی بدل میکند.
نویسندگان مقاله راه بازگرداندن اعتبار علوم را بازگشت به ارزشهای اصلی علم میدانند. و توصیه میکنند دانشمندان بهجای صدور بیانیههای قاطعانه، «فروتنی معرفتشناختی» را پیشه کنند، و از ایفای نقش کنشگر سیاسی بپرهیزند.
مقاله سخن حکیمانهای دارد: اعتماد عمومی کسبکردنی است، نه طلبکردنی. اگر جامعه علمی میخواهد اقتدار ازدسترفتهی خود را بازیابد، باید به همان فرآیند قدیمی بازگردد.
نقدی تکاملی بر این توصیه
به رغم این توصیههای حکیمانه، گمان ندارم بهراحتی انحراف رخ داده اصلاح شود. بهخلاف نظر عمومی، بیاعتمادی ایجاد شده به علم را مفید میدانم زیرا واجد قدرت اصلاحی است. دلایل تکاملی خود را بر این دعوی بیان میکنم.
هرچند مقاله از تکامل نهاد علم سخنی نمیگوید اما در فحوای سخن نویسندگان نهفته که بحران اعتماد به علم، انحرافی تکاملی در کارکرد نهاد علم است. این سخنی پذیرفتنیست. از منظر معرفتشناسی تکاملی، نظامهای دانش نیز مانند موجودات زنده، از طریق فرآیندی مشتمل بر تنوع، انتخاب، و تثبیت تکامل مییابند. اعتبار علم، محصول تکامل صدها سالهی این فرآیند است، اما امروزه با یک فشار انتخاب جدید و نامأنوس از سوی شبکههای اجتماعی مواجه شده که آن را از مسیر تکاملی خود منحرف میکند.
به تدریج طی دو سدهی اخیر زیستبوم معرفتی جدیدی خلق شد که در آن، بقای یک نظریه به جایگاه گوینده ربطی نداشت، بلکه به انطباق آن با واقعیت تجربی بستگی داشت. دانشمندان فرضیهها و نظریههای گوناگونی را ارائه میدهند. این ایدهها در معرض فرآیند انتخابی سیستمی قرار میگیرند: آزمون تجربی برای سنجش انطباق ایده با واقعیت؛ داوری همتا که فیلتری برای حذف ایدههای ضعیف است؛ گفتگوی انتقادی جامعه علمی که فرآیندی برای پالایش و بهبود ایدههاست. ایدههایی که از این فیلترها عبور میکنند، در مجلات علمی، کتابهای درسی و فرهنگ آکادمیک تثبیت و تقویت شده و به سنگبنای پژوهشهای بعدی تبدیل میشوند.
اعتبار علم، محصول جانبی این فرآیند تکاملی بود. چون این سیستم بهطور مداوم ایدههای ناکارآمد را حذف و ایدههای کارآمدی را برمیگزید که به رفاه منجر میشدند، و بنابراین جامعه به آن اعتماد کرد. اعتماد به علم، اعتماد به خودِ دانشمند نبود، بلکه اعتماد به فرآیندی بود که برای مهار خطاهای انسانی تکامل یافته بود.
اما در زیستبوم کنونی، شایستگی یک ایده بر اساس صدق یا کارآمدی سنجیده نمیشود، بلکه بر اساس معیارهای غیرمعرفتی سنجیده میشود. مثلاً اگر خبر علمی محتوای سریع، احساسی و تفرقهانگیز داشته باشد بخت بیشتری برای بقا و انتشار (وایرال شدن) پیدا میکند و پاداش آن فوری است. امروزه اخبار علمی به عنوان سیگنالدهی قبیلهای وارد کار شدهاند و ایدهها بیش از آنکه در کار تبیین جهان باشند برای اعلام وفاداری به یک گروه ایدئولوژیک انتخاب میشوند. (اخبار مرتبط با تولید واکسن در دوران کووید را به یاد آوریم.)
مغز انسان، از جمله دانشمندان، برای کسب جایگاه اجتماعی تکامل یافته است. در زیستبوم قدیمی علم، مسیر کسب جایگاه، طولانی و طاقتفرسا بود اما زیستبوم جدید، یک میانبُر اغواکننده عرضه میکند: کسب جایگاه از طریق نفوذ در افکار عمومی همفکران خودی.
نتیجه؟
کاهش اعتماد به علم گواهیست بر اینکه مردم این انحراف را درک کردهاند! مردم دیگر علم را فرآیندی بیطرف برای کشف حقیقت نمیبینند. در نتیجه، اعتمادی که محصول جانبی یک فرآیند تکاملی برای تضمین عینیت بود، در حال از بین رفتن است.
فشارهای انتخابی تا حدی قویست که به نظر نمیرسد در کوتاهمدت توصیههای حکیمانهی مقاله تأثیری عملی در پی داشته باشد.
اما کاهش اعتماد عمومی به علم، به خلاف تصور اولیه، خوب است زیرا فشار تکاملی جدیدی ایجاد کرده که احتمالاً، و نه ضرورتاً، (زیرا در فرایندهای تکاملی ضرورت بیمعناست) در درازمدت دانشمندانی که لجوجانه خطاپذیری علم را برای لایک گرفتن (از مردمی که سخنانی قاطعانه طلب میکنند) نادیده میگیرند حذف میکند، و سایرین به کارکرد اصلی خود بازمیگردند.
(طنز داستان آنکه تصویر انتخابی نشریه، خود اسیر کلیشهی جنسیتزده و نادرست مرد دانشمند است که در برخی شبکههای اجتماعی ترویج میشود!)
هادی صمدی
@evophilosophy
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.