🖇هُنر نوسانی غیرقابل انفکاک است،
میانِ تکنیک و جنون...📝
اینجا پُر از کاراکتر و قصه است...🌠
اولین پست کانال👇
https://t.me/Honarrvareh/8
Информация о канале обновлена 07.10.2025.
🖇هُنر نوسانی غیرقابل انفکاک است،
میانِ تکنیک و جنون...📝
اینجا پُر از کاراکتر و قصه است...🌠
اولین پست کانال👇
https://t.me/Honarrvareh/8
در این نقاشی صحنهای پُر از تَنش احساسی و فیزیکی را میبینیم و این لحظهای دقیق و دردناک از یک خیانت را در یکی از پُرشورترین داستانهای باستانی به تصویر کشیده است، بیننده در میانهی سقوط و فروپاشیِ سامسون غرق میشود، قهرمانی نیرومند که حالا در برابر زنی که به او اعتماد داشت، بیقدرت و مغلوب شده است، در مرکز ترکیببندی، سامسون را میبینیم که در تقلایی شدید است، جنگجویان دشمن با خشونت او را با طناب میبندند، چهرهاش پُر از خشم، سردرگمی و ناباوری است، هنوز نمیتواند باور کند که نیروی فوقالعادهاش از او گرفته شده است. در پسزمینه، جمعیتی از افراد از دل تاریکی بیرون میآیند و خود را برای به زانو درآوردن قهرمانِ شکستخورده مسلح میکنند. در سمت راست صحنه "دلیله" دیده میشود، درخشان و مرگبار، او سامسون را لمس نمیکند، نیازی هم ندارد زیرا حضورش خود سلاحی مرگبار است در لباسی سفید با زیورآلات نقرهای که بر پوست روشنش میدرخشند، او با دستش به سوی صحنهی خشونتبار اشاره میکند گویی که در حال فرمان دادن به یک قربانیِ آیینی است، چهرهاش آرام است به طرز نگرانکنندهای آرام، در چهرهاش نه پشیمانی دیده میشود و نه احساس گناه و تنها احساس پیروزی و شاید اندکی بیرحمی را به وضوح میتوانیم ببینیم، همینطور که در ابتدا گفتم این داستان از کتابهای باستانی نقل شده است و سامسون مردی بود که نیروی فوقالعادهای داشت به شرط آن که هرگز موهای خود را کوتاه نکند، او مأمور نجات مردمش بود اما عشق به دلیله باعث سقوطش شد. دلیله با فریب، راز قدرتش را از او گرفت، در خواب موهایش را بُرید و او را در برابر دشمنانش تسلیم کرد، دشمنانی که او را کور، بسته و تحقیر کردند. هر چند نقاش، در نقاشیِ خود آزادیِ هنری به خرج داده و دلیله را در صحنهی اسارتِ سامسون نشان داده (در حالی که در روایت اصلی، این صحنه در اتاق دلیله اتفاق نمیافتد) اما با این حال او به خوبی هستهی اصلی این درام باستانی را ثبت کرده است، سقوط مردی که به جای عشق، اسیرِ شهوت شد و به جای حقیقت، به اعتمادی کور دل بست، سامسون در این نقاشی، نمایندهی نیروی انسانیِ افراطی و تراژدیِ اخلاقی است، نیرویی که هم برای نجات و هم برای خودویرانگری به کار میآید. این نقاشی زمانی خلق شد که سولومون نقاشِ اثر، تنها 27 سال داشت و با نمایش در آکادمی سلطنتی لندن بسیار مورد توجه هنرمندان قرار گرفت، بعدها نیز در نمایشگاه جهانی پاریس در سال 1889 به نمایش درآمد.
#نقاشی
@Honarrvareh
این نقاشی براساس داستان "سامسون" در کتاب "داوران" کشیده شده، این کتاب بخشی از "تورات" برای یهودیان و "عهد عتیق" برای مسیحیان است. "سامسون" شخصیتی در کتاب مقدس و از قوم بنیاسرائیل بود که با نیروی فوقالعادهاش شناخته میشد، طبق این روایت او نباید موهایش بُریده میشد چون این موها منبعِ نیروی خارقالعادهاش بودند. اوج این داستان زمانی است که "دلیله" که زنی زیبا از سرزمین سُرِک و زنی از قبیلهی دشمنانِ سامسون بود، معشوقهی سامسون شد و اما رهبران دشمنانِ سامسون نزد دلیله آمدند و به او وعده دادند اگر راز قدرت سامسون را کشف کند به او مالِ فراوانی خواهند داد، دلیله چندین بار از سامسون پرسید که نیروی عظیمش از کجاست و سامسون ابتدا او را فریب داد و راز واقعی را نگفت اما دلیله با اصرار، گریه و فریب عاطفی سرانجام او را وادار کرد که حقیقت را بگوید و سامسون در نهایت گفت که "اگر موهایم تراشیده شود، نیروی ماوراییِ من از بین میرود..." و روزی وقتی که سامسون خواب بود، دلیله موهای او را بُرید و این باعث از بین رفتن قدرتِ سامسون شد و دشمنانش او را یافتند و گرفتند و به بند کشیدند. این یک خلاصهی کوتاه از اصل این ماجرا بود و در ادامه به توضیحات بیشتری از ماجرای جذابِ این نقاشی میپردازم.
#نقاشی
@Honarrvareh
تابلوی نقاشی "سامسون" (Samson)
اثرِ "سولومون_جوزف_سولومون"
(Solomon_Joseph_Solomon)
هنرمند و نقاش بریتانیایی، او از نقاشان برجسته در اواخر قرن نوزدهم بود و سَبک کارِ او متأثر از نقاشیهای تاریخی و اسطورهایِ اروپایی و استادانی مانند "لارنس_آلما_تادما" و "فردریک_لیتون" بود، آثارِ او با ترکیببندیهای پُرتَنش، فیگورهای قوی و نورپردازیهای دراماتیک شناخته میشوند. "سولومون" بعدها به عضویت رسمی آکادمی سلطنتی درآمد و حتی در زمینهی هنرِ نظامی و طراحیِ استتار در جنگ جهانی اول نیز فعالیت داشت، او این نقاشی را با تکنیک رنگ و روغن روی بوم در سال 1887 خلق کرده است که هماکنون در "گالری هنر واکر" (Walker Art Gallery) در شهر لیورپول، بریتانیا نگهداری میشود.
#نقاشی
@Honarrvareh
اجرای زندهی قطعه موسیقی "هایدن: کنسرتو در رِ ماژور، اپوس 101_موومان اول"
(Haydn: Concerto in D Major, Op. 101(1st Movement)
در این ویدیو که مربوط به سال 1960 میباشد "پابلو_کاسالس" (Pablo_Casals) رهبر ارکستر و آهنگساز اسپانیایی هنرِ خود را با شاگردش "بانی_همپتون" (Bonnie_Hampton) به اشتراک میگذارد، فیلمبرداری در دانشگاه کالیفرنیا انجام شده و توسط "الکساندر_همید" (Alexander_Hammid) کارگردانی شده است، این برنامه در سال 1961 توسط مرکز ملی آموزش تلویزیون و رادیو منتشر شد.
@Honarrvareh
اجرای زندهی قطعه موسیقیِ "آواز پرندگان"
(El cant dels ocells)
که در اصل یک آهنگ فولکلور سنتی کاتالانی است و توسط "پابلو_کاسالس" (Pablo_Casals) رهبر ارکستر و آهنگساز اسپانیایی برای ویولونسل تنظیم و بعد از آن بسیار مشهور شد، او این قطعه را به نماد صلح و انساندوستی تبدیل کرد و اجرای او جهانی شد. این اجرا مربوط به سومین دورهی آکادمی بینالمللی ویولونسل در سال 2016 است. کنسرت در "تالار ملی موسیقی وروتسواف" (National Forum of Music, Wrocław) برگزار شد که یکی از معتبرترین سالنهای موسیقی لهستان و میزبان هنرمندان برجستهی بینالمللی بسیاری میباشد.
@Honarrvareh
درود بر همراهان عزیزِ هنرواره، امروز دو ویدیوی اجرای موسیقی با ویولونسل و با تنظیم و اجرای "پابلو_کاسالس" (Pablo_Casals) رهبر ارکستر و آهنگساز برجستهی اسپانیایی رو ارسال میکنم تا با هم ببینیم و بشنویم و با صدای ویولونسل آرامش بگیریم.
⬇️⬇️⬇️
این مجسمه، درِ عظیمی است پوشیده از بدنهای پیچیده و در هم تنیده که هر یک روایتی از سرنوشت و رنج انسان دارد. در بالاترین بخش فردی متفکر نشسته است، مردی در سکوت و اندیشه که هم میتواند "دانته" شاعر "کمدی الهی" باشد و هم میتواند خودِ "آگوست_رودن" خالقِ اثر باشد، او از بالا بر سرنوشت انسانها و سقوط بیپایانشان مینگرد. در طبقهی اول، بدنهایی دیده میشوند که بیقرار و بیوقفه در حال سقوط هستند، اینها ارواح گناهکارند که دانته در سرودههایش از آنان به عنوان گمشدگان در طوفانِ هوس یاد میکند، دستهایشان به سوی نجات دراز شده اما هیچ گُریزی از سرنوشتشان نیست. در میانه، فیگورهایی عاشقانه در هم پیچیدهاند آنها "پائولو" و "فرانچسکا" هستند که در دوزخ به خاطر عشق ممنوعهشان برای همیشه محکوم شدند، آگوست رودن در این صحنه هم رنج و هم زیباییِ عشق را کنار هم نشان داده است مثل یادآوریِ بوسهی معروف او، کمی پایینتر گروهی از بدنها در کشمکش و فریادند، اینها تجسمِ طمعکاران در کمدی الهی هستند که همدیگر را در چرخهای بیپایان میدَرَند، آگوست رودن این رنجِ جمعی را به شکلی پُرهیجان و پُر از تنش در پیکرهها نشان داده است. در بخشهای پایینیِ دروازه، ارواحی در سکوت و اندوه فرو رفتهاند، کسانی که هیچ شور و هیچ جنگی ندارند بلکه در بیهدفی و پوچی گرفتارند و هنرمند در چهرههای آنان نومیدیِ محض را ثبت کرده است، به این ترتیب از بالا تا پایینِ دروازه، مخاطب شاهد طیفی از احساساتِ انسانی است، اندیشه و تردید، هوس و عشق، طمع و خشونت، اندوه و پوچی، مجسمهی دروازههای جهنمِ آگوست رودن فقط بازتاب جهنم در کتاب کمدی الهیِ دانته نیست بلکه آیینهای از خودِ زندگی و پُر از عشق، رنج، آرزو و سقوط است.
#مجسمهسازی
#هنرتجسمی
@Honarrvareh
مجسمهی برنزی "دروازههای جهنم"
(The Gates of Hell)
اثرِ "آگوست_رودن" (Auguste_ Rodin)
هنرمند و مجسمهساز فرانسوی، این پروژه در سال 1880 توسط "ادارهی هنرهای زیبا" (Directorate of Fine Arts) به "آگوست_رودن" سفارش داده شد که موضوعِ آن یک درب با الهام از کتاب "کمدی الهی" اثر "دانته_آلیگیری" شاعر و نویسندهی ایتالیایی بود و "آگوست_رودن" تا پایان عمرش به طور پراکنده بر روی آن کار کرد یعنی عملاً پروژهای 37 ساله از سال 1880 تا سال 1917، این مجسمه 6 متر ارتفاع و 4 متر پهنا دارد و شامل 180 پیکرهی انسانی است که ارتفاع این پیکرهها از 15 سانتیمتر تا بیش از یک متر متغیر است. از آگوست رودن خواسته بودند که ورودی جذابی را برای موزهی هنری که قرار بود بعدها ساخته شود بسازد و موضوع این ورودی را هم بر عهدهی خودش گذاشتند.
#مجسمهسازی
#هنرتجسمی
@Honarrvareh
کتاب "هنوز در سفرم"، شعرها و یادداشتهای منتشر نشده از "سهراب_سپهری"
به کوشش "پریدخت_سپهری"
این کتاب یک اثر معتبر و منحصر به فرد است که زندگی و آثار سهراب سپهری را به خوبی به تصویر کشیده است، سهراب سپهری یکی از شاعران و هنرمندان برجستهی ایرانی بوده و از آن زمان تا به امروز، آثار او تأثیر زیادی بر رشتههای هنری و ادبیِ ایران داشتهاند، این کتاب به خوانندگان فرصت میدهد تا به زندگی و آثار این شاعر و نقاش معروف، نگاهی دقیقتر بیندازند. در این کتاب، شرح حال و خاطرات سفرهای سهراب سپهری به ویژه سفرش به ژاپن به تفصیل بیان شده است، این شرححالها تصاویر زیبایی از زندگی و تجربیات او را در اختیار خوانندگان قرار میدهد و از نگاه شخصی شاعر به موضوعات مختلف میپردازد، این اشعار و یادداشتها نشاندهندهی حساسیت، نگاهِ تیزبین و دانش هنریِ عمیق سهراب سپهری هستند. کتاب "هنوز در سفرم" برای علاقهمندان به شعر و هنر، یک منبع ارزشمند و جذاب است.
@Honarrvareh
جهان را نوازش کن،
دریچه را بگشا...
و پیچک را ببین،
بر روشنی بِپیچ...
از کتاب "هنوز در سفرم"، شعرها و یادداشتهای منتشر نشده از "سهراب_سپهری"
@Honarrvareh
این نقاشی از معروفترین آثار این هنرمند است، در این نقاشی چهرهی شیطان نَه در حال سقوط یا سوختن بلکه با نگاهی نافذ و یخزده به تصویر کشیده شده است، نگاهی که بیش از هر چیز بر قدرت، غرور و تنهاییِ او تأکید دارد، شیطان در اینجا فریاد نمیکشد و سقوط نمیکند، او فقط زُل میزند با چشمهایی کمرنگ و بدون پِلک، نگاهش از پردهای که مقدس را از محکوم جدا میکند میگذرد، این نقاشی سقوط بزرگ و نمایشیِ یک فرشته را نشان نمیدهد بلکه سُکونِ بعد از آن را و آگاهی از همیشگی و طاقتفرسا بودنِ انتخاب کردنِ نافرمانی را به تصویر میکشد. این اثر در واپسین سالهای قرن نوزدهم خلق شده و لوسیفر نَه به صورتِ یک هیولا بلکه به عنوان یک حضورِ آرام پدیدار میشود، بدنِ عضلانیاش جمع و پُرانرژی به نظر میرسد اما حرکت نمیکند، بالهایش نَه برای پیروزی و نَه برای فرار باز شدهاند بلکه آنها جمع، سنگین و سایه خوردهاند و شاید حتی شرمنده به نظر برسند، این لوسیفر نَه مثل شخصیت شیطان در حماسهی "بهشت گمشده" اثرِ "جان_میلتون" شاعرانه و پُرشور است و نَه مثل دیو کریهِ قرون وسطی، زشت و ترسناک و حیوانوار است بلکه این لوسیفر عمیق و کمی آزاردهنده و انسانی است. استفادهی نقاش از رنگ و روغن، لوسیفر را تقریباً مجسمهوار جلوه میدهد و پالت تیره، بوم را در تاریکیِ خفهکنندهای فرو برده که تنها با درخشش وَهمانگیزِ آن چشمهای ارواحوار قطع میشود، در این نقاشی هیچ پسزمینهای وجود ندارد به غیر از خلأ و شاید همین است که تصویر اینقدر میخکوبکننده است، او کجاست؟ این پرتگاه است؟ ذهن است یا جان؟ مالِ ماست یا مالِ او؟ در آن دوران اروپا به ویژه غرب داشت به شکستها و تَرَکخوردگیهای اسطورههایش نگاه میکرد و دورانِ صنعتی، ایمان به نمادهای قدیمی را در هَم شکست و رنجها و هراسهایِ مُدرنیته از دور پیدایشان میشد، در این نقاشیِ لوسیفر، انگار غرب دارد به خودش زُل میزند و میپرسد: ما چه شدهایم؟ این تابلو به نماد یک نمایشگاه کامل دربارهی جهنم تبدیل شد اما برخلاف مجسمهی "دروازهی جهنمِ پُرآشوب" اثرِ "آگوست_رودن" این نقاشی پُرسروصدا نیست، او فریاد نمیزند تا دیده شود، او تو را تماشا میکند، آرام و نگرانکننده و تو را وادار میکند که نَه دربارهی سرنوشت فرشتهی سقوط کرده که دربارهی خودت فکر کنی، کدام بخش از ما از پشتِ چشمهای لوسیفر زُل میزند؟ آیا شَر، نیرویی بیرونی است یا آیینهای که از دیدنش فرار میکنیم؟ آیا این چهره محکوم است یا فقط درست فهمیده نمیشود؟ در دنیایی که روز به روز کمتر توان تحمل اسطورههایش را دارد این لوسیفر، ساکت، قضاوتکننده و غیر قابل انکار باقی میماند، وقتی به نگاهش خیره میشوی، چه میبینی؟
#نقاشی
@Honarrvareh
Владелец канала не предоставил расширенную статистику, но Вы можете сделать ему запрос на ее получение.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Также Вы можете воспользоваться расширенным поиском и отфильтровать результаты по каналам, которые предоставили расширенную статистику.
Подтвердите, что вы не робот
Вы выполнили несколько запросов, и прежде чем продолжить, мы ходим убелиться в том, что они не автоматизированные.